من در سال 1883 ، سال مرگ ریچارد واگنر ، منتقد تئاتر ویلیام آرچر متوجه جوانی ریش مو قرمز و ریش دار شد که روز به روز در کتابخانه انگلیس نشسته بود و دو جلد روی میز کارش بود: نسخه فرانسوی داس کاپیتال ، که کارل مارکس ده ها سال قبل در همان کتابخانه نوشته بود و نمره کامل تریستان و ایزولده اثر واگنر را دارد. این مرد جوان جورج برنارد شاو ، چپ گرای سرسخت بود که هیچ تضادی بین افسانه های رمانتیک آهنگساز و ماتریالیسم تاریخی مارکس نمی دید. شاو در کتاب The Perfect Wagnerite ، خواندن ضد سرمایه داری اش از حلقه چرخه نیبلونگ ، نوشت که هبوط به نیبلهایم ، قلمرو کوتوله های برده ، “بسیار واقعی ، وحشتناک و مدرن است”. واگنر و مارکس هر دو شاهد “پایان از پیش تعیین شده دوران سرمایه داری-تئوکراتیک ما” هستند.
مطالعه شاو در مورد واگنر و مارکس باید در سال 1883 ابروهایی را برافراشته باشد. اکنون با توجه به موفقیت آدولف هیتلر در متقاعد ساختن فرزندان متعلق به آهنگساز منحصراً به افراطیون راست ، تعجب آورتر به نظر می رسد. گرچه The Perfect Wagnerite هیچ رویدادی منفرد نبود. در دهه های اخیر ، دانشمندان مکتبی از چپ گرایی واگنری را بازسازی کردند که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا و آمریکا خریداری شد. سوسیالیست ها ، کمونیست ها ، سوسیال دموکرات ها و آنارشیست ها همه در کارهای واگنر رزق و روزی یافتند. پس از انقلاب بلشویکی ، واگنر به عنوان چهره ای از فرهنگ پرولتری رواج کوتاهی داشت.
ریچارد واگنر حدود سال 1880. عکس: Keystone-France / گاما-کیستون / گتی ایماژ
نقطه آغازین چپ واگنر فعالیت انقلابی خود آهنگساز در سالهای 1848 و 1849 بود ، که وی را برای سالها مجبور به تبعید کرد. نوشته های او Art and Revolution و Art-Art of Future کلاسیک بود ، اگر عجیب و غریب باشد ، بیان این ایده که هنر می تواند نقش اصلی را در مبارزه برای برابری اجتماعی بازی کند. کارهای خودش به نوعی تئاتر رویایی برای تصور دولت آینده تبدیل شد. البته ایدئولوژی های دیگر از آهنگساز به همین روش سو explo استفاده کردند. این اشتباه خواهد بود که بگوییم شاو و دیگر چپ گرایان وی واگنر “واقعی” را پیدا کردند. اما اگر گفته شود که واگنر هرگز از مارکس نام نبرده است ، اما اشاره ای پراکنده به کمونیسم داشت – گاهی اوقات مثبت ، و بیشتر اوقات ناسازگار بود ، همچنین این یک اشتباه خواهد بود.
مارتین گریگور-دلین ، زندگینامه نویس واگنر ، در یادداشتهایی که این آهنگساز در تابستان 1849 ساخته بود ، طنین مارکسیستی را شنید: “یک حرکت عظیم در سراسر جهان جریان دارد: این طوفان انقلاب اروپا است. همه در آن شرکت می کنند ، و هر کسی که با فشار به جلو از آن حمایت نمی کند ، با عقب راندن آن را تقویت می کند. ” هیاهوی واگنر چیزی بیش از اندکی شبیه به خط مقدمه ای مانیفست کمونیست است: “یک شبح اروپا را ارواح می کند – شبح کمونیسم.”
کارل مارکس ، حدود سال 1875 ، که تحقیر آهنگساز را برپا کرد. عکس: Alamy
داستان واگنر در مورد قدرت فاسد حلقه طلایی مطابق با نظرات مارکس در مورد “قدرت انحرافی” پول است. هنگامی که ، در داس کاپیتال ، مارکس از احتکار کالاها صحبت می کند ، یادداشت می کند که احتکار کننده “شهوت های گوشت را فدای طلسم طلای خود می کند” و “انجیل انصراف” را تصویب می کند. کلمه مارکس در اینجا “Entsagung” استفاده می کند ، همان واگنر در مورد انصراف کوتوله آلبریش از عشق است – حرکتی که باعث می شود او به راینگلد دسترسی پیدا کند. از نظر مارکس و واگنر ، عشق و قدرت سازش ناپذیر هستند.
با تصادف عالی ، مارکس در زمان برگزاری اولین جشنواره بایرویت از طریق نورنبرگ سفر می کرد. بنیانگذار کمونیسم که نتوانست یک اتاق هتل پیدا کند ، بخشی از آن به دلیل سرریز شدن جشنواره از Bayreuth ، به خوابیدن روی نیمکت ایستگاه راه آهن متوسل شد. وی در نامه ای به فریدریش انگلس ، “جشنواره احمق بایرویت از نوازنده رسمی شهر واگنر” را مورد تحقیر قرار داد. در نامه ای دیگر ، مارکس دخترش جنی لونگوت را با شرح تاریخ جنسی پر واگن واگنس سرگرم کرد و افزود: “فعالیت های این گروه نیز ممکن است مانند Nibelungs ، در یک چهارگانگی نمایشی شود.”
سایر انقلابیون نظر بهتری نسبت به آهنگساز داشتند. پیتر کروپوتکین یک ستایشگر بود. الكساندر هرزن ، نوشته های انقلابی واگنر را تأیید كرد ، هرچند موسیقی او نبود. متعهدترین واگنرایت در میان معاصران مارکس فردیناند لاسال ، بنیانگذار حزب انجمن عمومی کارگران آلمان بود. پر زرق و برق ، کاریزماتیک ، علاقه مند به لباس های لباس ابریشمی ، مستعد امور رسوا ، لاسال فراتر از خود واگنریان بود. وی پس از خواندن لیبرتو حلقه نوشت: “من هنوز هم مانند یک دریا کف دار در هیجان بی پایان هستم و روزها و هفته ها می گذرد تا بتوانم روح را به اندازه کافی غیرقابل تقسیم در تحقیقات آماری و اقتصادی خشک که دوره بعدی من است متمرکز کنم. اختصاص داده شده است. “
در اعتراض به مارکس ، لاسال معتقد بود که انقلابیون باید به سیاست پارلمانی بپردازند تا اینکه منتظر بمانند که سرمایه داری از تناقضات خودش فرو بریزد. حزب کارگران سوسیال دموکرات (SDAP) ، جد حزب سوسیال دموکرات مدرن در آلمان ، از تلاش های او برخاسته است. شاید در نتیجه میراث لاسال ، ارجاعات به واگنر اغلب در میان سوسیال دموکرات ها کاهش یافت. به طور کلی ، این حزب موسیقی را به عنوان ابزاری مفید ، مخصوصاً در قالب گروه های کر و گروه های کارگری ، می دید. در سال 1868 ، راهپیمایی های اپرای Rienzi و Tanhhäuser در بزرگداشت چهارمین سالگرد مرگ لاسال شعله ور شد.
واگنریان funeral مراسم خاکسپاری لنین در مسکو در سال 1924. عکس: آژانس خبری مطبوعاتی / گتی ایماژ
آگوست بیبل ، یکی از بنیانگذاران SDAP ، در واگنر در تراکت “زن و سوسیالیسم” در سال 1879 ، که معتقد است “جامعه آینده” برابری زنان را تضمین کرده و کل پرولتاریا را از کار سخت رهایی بخشد. ببل می نویسد: “هرکس تمایلات و توانایی هایش را وادار به انجام آن کند ، با همفکر تمرین خواهد کرد.” وی سپس از پیشگویی واگنر درباره مدینه فاضله پس از سرمایه داری در Art and Revolution نقل می کند: “هدف از زندگی لذت بردن از زندگی خواهد بود … هر انسانی ، به نوعی ، واقعاً یک هنرمند خواهد بود.” چنین خوش بینی سوسیالیستهای آلمان را در طی سالها سرکوب جلب کرد. پوستری که پایان قانون ضد اجتماعی بیسمارک را نشان می داد ، در سال 1890 ، نشان داد که زیگفرید شمشیر خود را به درون اژدها فرو می کند.
احساسات مشابه در اتریش ، جایی که رهبر سوسیال دمکرات ویکتور آدلر ، ظاهر شد. واگنر را یک منبع الهام مادام العمر یافت. و در فرانسه ، اما در هیچ جا این تصاحب چپ بیشتر تأکید بر روسیه نبود ، جایی که وسولود میرهولد و سرگئی آیزنشتاین خود را در واگنر غوطه ور کردند. الكساندر بلوك شاعر در سال 1918 نوشت: «واگنر هنوز هم زنده است و هم تازه. هنگامی که انقلاب در هوا شروع به صدا می کند ، هنر واگنر پاسخ می دهد. ” لنین یکی از طرفدارانش بود و پس از مرگ وی مراسم یادبود زیگفرید به یاد او پخش شد.
در آلمان ، با پیشرفت قرن 20 ، ادعای چپ در مورد واگنر ضعیف شد. ناسیونالیست ها و یهود ستیزی در تلاش خود برای الحاق واگنر به هدف خود ، نیرومندتر شدند – پروژه ای که می تواند از ضد یهودیت آهنگساز استفاده کند اما باید سوسیالیسم متناوب ، آنارشیسم و ضد نظامی گری را نادیده گرفت. در اواخر دهه 1920 ، واگناری های چپ وفادار با اضطراب فریاد می زدند. برنهارد دیبولد ، مترقی متولد سوئیس ، در سال 1928 نوشت: “چه کسی بیشترین تقصیر را در از دست دادن سیاسی محبوب ترین هنر عالی چند دهه گذشته دارد؟” مطبوعات چپ ، به گفته وی ، واگنر را به مرتجعین تسلیم کرده بودند.
شاو در سال 1946. عکس: بایگانی هولتون / گتی < / div>
سال بعد ، اپرا كرول ، شركت مترقي برلين اوتو كلمپرر ، هنگام سوار كردن فرد هلندي پرنده با لباس مدرن پرولتاريا ، يك ضد ضربه را براي نابودي واگنر تحميل كرد. منتقدان نازی آن را هتک حرمت دانستند ، اما تلاش کرول برای احیای واگنر انقلابی در دوران پس از جنگ طنین انداز شد ، زمانی که کارگردانانی مانند یواخیم هرتس ، گوتز فریدریش و هری کوفر مضامین رادیکال وی را تأکید کردند. ساخته پریس شروو در نقش بایرویت در دورهمی حلقه (1976-80) ، با الهام از دیدگاه The Perfect Wagnerite ، به دیدگاه شاو در مورد “کلاه های بلند برای Tarnhelms ، کارخانه های Nibelheims ، ویلاها برای Valhallas” پی برد.
در سال 1943 ، منتقد بزرگ تئاتر اریک بنتلی – که اخیراً در سن 103 سالگی درگذشت – سوالی متهم را مطرح کرد:” آیا هیتلر همیشه در مورد واگنر حق دارد؟ ” با ادامه بحث و جدال ، این سوال در هوا معلق است. هر کسی که موسیقی آهنگساز را دوست داشته باشد ، باید خط مستقیمی را که از نوشته های ضد یهودی او به تبلیغات نازی منتهی می شود ، بپذیرد. با این وجود تأکید بر مسیر نازی ها به استثنای همه موارد دیگر ، تاریخ استقبال از واگنر را مخدوش می کند و این یک پیروزی فرهنگی دیرهنگام را به دست می آورد – داشتن انحصار آهنگساز مورد علاقه او.
• این عصاره ویرایش شده Wagnerism: Art and Politics in the Shadow of Music است که در 17 سپتامبر توسط 4 Estate منتشر شد و با 26.10 پوند از فروشگاه گاردین در دسترس است.