جلد کتاب النا Fedorovich” Gilels Great “
مصاحبه با استاد ، دکتر علوم تربیتی ، نویسنده کتابهایی درباره Emil Gilels Elena Fedorovich.
– عصر بخیر النا عزیز! خیلی ممنونم که با این جلسه موافقت کردید من مدتهاست که می خواهم شخصاً با شما صحبت کنم. تا کنون ، ما به طور مجازی در فیس بوک ارتباط برقرار کرده ایم ، جایی که من با لذت بسیار مقالات ، خاطرات و کتاب های شگفت انگیز شما را درباره موسیقی دانان برجسته قرن های گذشته و حال خواندم. در مورد چه شما یک استاد ، دکترای تعلیم و تربیت ، نویسنده آثار بی شماری در زمینه آموزش موسیقی و تاریخ هنرهای نمایشی هستید. چگونه اتفاق افتاد که بعنوان پیانیست در اولین حرفه خود ، متعاقباً “او را فریب” داده و به سرعت به فعالیتهای تحقیقاتی خود پرداختید؟ آنها شروع به نوشتن مقاله ، کتاب در مورد نوازندگان و غیره کردند. بالاخره این امر معمولاً از اختیار نظریه پردازانی است که در ابتدا علم موسیقی را به عنوان حرفه خود انتخاب می کنند. strong>
– ظاهراً طبیعت حکم کرده است که اجرای هنر از من نیست فعالیت ، علی رغم این واقعیت که پروفسور پیانو ام. وی. آندریانوف من را به تحصیلات تکمیلی دعوت کرد. اما من همیشه دوست داشتم درباره موسیقی ، مجری ها بیشتر بنویسم. پس از آن ، او از دو رساله دفاع كرد و در دانشگاه پداگوژیك مشغول به كار شد و به هنرستان اورال بازگشت تا به عنوان معاون علمی و سرپرست گروه كار كند. p>
پایان نامه ها رشته تفكر را به من دادند ، نحوه تدوین و بیان را به من آموختند. من واقعاً عاشق تعلیم و تربیت و روانشناسی مرتبط هستم ، اما با دفاع از پایان نامه خود احساس آرامش کردم که اکنون می توانم در مورد آنچه بیشتر به من علاقه دارد بنویسم. یعنی در مورد مجری ها. p>
– متوجه شدم! اما هنوز ، چه زمانی ، در چه مرحله ای احساس می کردید که بیشتر به دنبال تحصیل علم موسیقی هستید؟ strong>
– من از کودکی فهمیدم که ذاتاً هیچ داده مجازی واقعی ندارم. دستان من مانند دستان پدرم ویلون است (نریمان چونیخین ، رهبر ارکستر سمفونیک Sverdlovsk. – I.B.) ، انگشتان انعطاف پذیر هستند و بسیار قوی نیستند. p>
اما در زمان من ، مطالعه پیانو مورد توجه قرار گرفت معتبر ، بسیاری از والدین فرزندان خود را به مدرسه موسیقی فرستادند تا در آنجا تحصیل کنند. بنابراین آنها زیاد از من نخواستند که آیا می خواهم پیانیست شوم. بعداً ، وقتی مشخص شد که “سر از دستها جلوتر است” ، من بیشتر به علم موسیقی علاقه مند شدم. با این حال ، او نمی خواست نظریه پرداز شود. p>
– عجیب است ، اما چرا؟ strong>
– موسیقی شناسی وجود دارد ، از جمله تحصیل در هنرهای نمایشی. و تعلیم و تربیت موسیقی و عملکرد موسیقی وجود دارد. این دو حرفه “قلمرو” مشترکی دارند ، اما از نظر موضوع تحقیق متفاوت هستند. در موسیقی شناسی ، یک اثر هنری در مرکز و در تعلیم و تربیت ، یک شخص است. این شخصی در هنر است که برای من بیشتر جالب است: زندگی ، کار ، روانشناسی ، فعالیت عملی و … بیشتر از تئوری و تاریخ موسیقی من را جذب می کند. p>
برای دفاع از خودم در آن زمان در Sverdlovsk در مورد تاریخ اجرا هنر غیرممکن بود و من در آموزش موسیقی تحصیل کردم. از آنجایی که من از رساله دکترای خود زود دفاع کردم ، در سن 39 سالگی ، از همان لحظه فهمیدم که بار “علم اجباری” را بر دوش کشیدم و امکان انجام کاری را که دوست داشتم فراهم شد. در عین حال ، من از هر دو حوزه قبلی خود سپاسگزارم: کار علمی به من توانایی نوشتن ، و آموزش پیانو و تجربه کوچک اجرای خودم را داد – فرصتی برای احساس این فعالیت از درون ، بدون آن نوشتن در مورد پیانیست ها دشوار است. p>
– النا ، شما تعداد زیادی مقاله و کتاب درباره پیانیست های مشهور نوشته اید. به عنوان مثال ، آخرین کار اساسی شما – “پیانیست های روسی قرن 20” – به نظر من ، به طور کلی نوعی ادامه گلچین معروف ال گریگوریف و جی پلاکت “پیانیست های معاصر” است که در دهه 70-80 نوشته شده است. strong>
اما شخصیت E. Gilels ، که درباره او دو کتاب شگفت انگیز نوشتید – “جلیل بزرگ” و “جیلیلس ناشناخته” ، مانند یک موضوع قرمز در تمام کارهای تحقیقاتی جریان دارد. این عشق از کجا نشات می گیرد؟ strong>
– ممنون از این س theال ، پاسخی که دائماً برای خودم می فهمم. و برای پاسخ دادن به آن ، می خواهم به دوران کودکی خود بازگردم ، زیرا در آن زمان بود که علاقه من به اهالی هنر مشخص شد. p>
تقریباً تمام رنگ هنرهای نمایشی در آپارتمان ما بوده است ، نه چندان دور از انجمن فیلارمونیک سوردلوفسک. سالها – به عنوان مهمان در میز شام. در آن سال ها من هنوز کودک بودم ، اما همیشه سعی می کردم نزدیک باشم ، احساس می کنم خیلی جالب است. حافظه من eidetic بود و بدون اینکه حتی همه چیز را بفهمم ، بی اختیار آنچه را که درباره آن صحبت می کردند در ذهنم “نوشتم”. p>
بعداً ، وقتی شروع به خواندن کتابهایی درباره پیانیستها کردم ، تمام تصویر در حافظه من ظاهر شد ، اطلاعات و حقایق مربوط به این وقایع ، و من فهمیدم که من بیش از آنچه در این کتاب ها نوشته شده است ، در مورد آنها اطلاعات دارم. p>
– عالی! و چه کسی از خانه شما بازدید کرد؟ strong>
– E. Gilels ، D. Oistrakh ، M. Rostropovich ، E. Svetlanov ، G. Rozhdestvensky ، F. Mansurov ، مدیر S. گراسیموف ، پیانیست V. V. Merzhanov، S. Neigauz، N. Shtarkman، B. Davidovich، L. Vlasenko، N. Petrov. p>
البته رابطه والدین من با نوازندگان ذکر شده متفاوت بود: از احترام به بزرگان و بسیار معروف برای دوستانه “شما” – اشتاركمن با پدر و مادرم در مدرسه ده ساله Sverdlovsk تحصیل كرد ، داویدوویچ با مادر من همكلاس بود (مادر – ناتالیا الكساندرونا نوویكوا ، دانشجوی Sofronitsky ، برای سالهای زیادی به عنوان رئیس بخش در موسسه آموزشی – IB) کار می کرد. بعلاوه ، E. Malinin ، که من او را “عمو ژنیا” صدا کردم ، A. Skavronsky ، V. Postnikova و دیگران. p>
آنها بلافاصله پس از تمرین در فیلارمونیک به ملاقات آمدند ، می توانستند آرام باشند ، حتی بخوابند (خوب ، آپارتمان بزرگ بود) ، فقط به شام دعوت شدم. p>
من صحبت های جالبی راجع به موسیقی و فقط زندگی را به خاطر می آورم Kalamburili ، حکایات ، داستان های مختلفی از زندگی حلقه موسیقی را تعریف کرد. شوخ ترین مهمانان Evgeny Vasilyevich Malinin بود. او چنان واضح و واضح درباره همه چیز صحبت کرد که بعد از آن در تمام طول زندگی من نمی توانم به هیچ برنامه طنزی گوش کنم. p>
من همچنین نگرش بسیار خاص والدینم را نسبت به “Stasik” – استانیسلاو جنریخوویچ نوهایوس به یاد می آورم. مادرم با او در دوره های همسایه تحصیل کرد و از آن زمان معتقد بود که از نظر ذات و استعداد او به بت خود نزدیکتر است – Sofronitsky …
استانیسلاو نیگاوز: “بازی شما آینه روح شماست” p>
گاهی اوقات یکی از آنها پشت پیانو می نشست و من بلافاصله تفاوت زیادی بین ظاهر و “صدا” یک پیانیست بزرگ در سالن و وقتی آن را از نزدیک می بینید و می شنوم کشف کردم. p>
فراموش نخواهم کرد که چگونه استانیسلاو جنریخویچ نت ها را روی غرفه موسیقی باز کرد – این “کنسرتینو” ساخته پولونین بود که من آن را در مدرسه ده ساله تدریس کردم – و موضوع اصلی را از صفحه خارج کردم. لبخندی وصف ناپذیر بر روی صورت او ظاهر شد – مرموز ، لاغر ، کمی کنایه آمیز. من تعجب کردم که او با انگشتان کاملاً صاف بازی کرد – نه به روشی که به ما آموزش داده شد. p>
در نتیجه ، از همان کودکی ، تصویری غیر معمول از دنیا داشتم. مهمترین ، باهوش ترین و جالب ترین افراد زندگی نوازندگان هستند. و شما باید تمام زندگی خود را برای بدست آوردن پول یا چیزهایی از این قبیل ، بلکه برای برقراری ارتباط با چنین افرادی تلاش کنید. p>
در مورد E. Gilels. به یاد من ، او فقط یک بار در Sverdlovsk بود ، پس از یک تمرین او به خانه ما آمد و یک عروسک “Lyalya” را به من داد. فوریه 1970 بود. من هنوز که هنوز درک نکرده بودم ، الهام بخش ویژه والدینم شدم ، از همان لحظه ای که پدرم گفت: “گیللس خواهد آمد!” p>
سپس او اولین کنسرت چایکوفسکی را با ارکستر اجرا کرد. از آنجا که من خیلی جوان بودم ، مبهمانه جزئیات بازی او را به یاد می آورم ، اما خوب یادم می آید که پیانوی او چقدر زیبا به نظر می رسید. سالها بود که نمی توانستم این کنسرت را از زبان شخص دیگری گوش دهم و فقط بعداً برای گوش دادن به ضبط های او ، متوجه شدم که در سنین پایین استاندارد بالایی دست نیافتنی را بدست آورده ام. p>
به زودی تجربه شنیدن خودم را داشتم. در سن 10 سالگی ، من مخفیانه شروع به گوش دادن به سوابق پدرم می کردم (من خودم تعجب می کنم که چرا مخفیانه – البته هیچ کس من را از این کار منع نکرد ، من فقط مخفی بودم). و اولین چیزی که شنیدم آلبوم پنج کنسرتو از بتهوون بود که توسط گیلسز با ارکستر کلیولند به سرپرستی J. Sell اجرا شد. علاوه بر این ، این یک آلبوم بود که توسط خود امیل گریگوریویچ به پدر من ارائه شد ، در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است – کیفیت ضبط در آنجا به طور غیر قابل مقایسه ای بالاتر از ضبط ما است. در خانه بازی کرد) ، و هر پنج کنسرت را در یک گوش دادن گوش داد – من نمی توانستم خودم را از این صدای جادویی پاره کنم. p>
– به من بگو ، اما می توانی بگویید که جادوی بازی او دقیقاً چه بود ، حداقل در یک امر کاملاً شهودی ، سطح کودکانه؟ strong>
– اولین چیزی که بلافاصله ایجاد کرد ، صدای درخشان شگفت انگیز اشباع و شفافیت باورنکردنی بود ، اما در عین حال از رنگها بی نهایت متنوع بود. علاوه بر این ، حتی در آن زمان ، من وضوح فکر ، ثبات ، هماهنگی هماهنگ و نوعی سادگی خارق العاده را احساس کردم. برتری فنی – من قبلاً فهمیدم که چنین مقیاسهای “بی تکلف” نه تنها آسان نیست بلکه غیرممکن است – با چنین صوتی و یکنواختی ریتمیک. p>
به عبارت دیگر ، در تصور کودکی من این برخی بود سپس یک رویا به واقعیت تبدیل شد ، بازی او به نظر من عالی بود. به هر حال ، من در آن زمان چیزهای زیادی شنیده بودم ، هم در سالن و هم در ضبط. من از همه ضبط شده ها بیشتر از همه به Sofronitsky گوش می دادم – ما مجموعه کاملی از سوابق او را داشتیم. و به نوعی احساس کردم که اگر Sofronitsky برای من یک رمز و راز باشد ، چیزی نامفهوم است ، پس Gilels مظهر رویایی است که چگونه همه چیز در موسیقی و … احتمالاً در زندگی نیز وجود دارد. p>
– چند بار آن را به صورت زنده شنیده اید؟ این رسیتال های او بود یا فقط بازی با یک ارکستر سمفونیک؟ strong>
– زنده – فقط با ارکستر. پس از اقناع طولانی من ، پدر من را برای کنسرت های سالگرد در اواخر سال 1976 به مسکو برد – پنج کنسرت بتهوون با ک. مازور. واقعاً یک شوک بود! از آن لحظه به بعد ، من علاقه شدیدی به هنر وی پیدا کردم ، یک رابطه شخصی و خاص با چهره گیلس. p>
ما یک فروشگاه فوق العاده گرامپلاستینکا داشتیم (از مجریان مهمان که بازدید می کردند اغلب اشاره می کردند که از مسکو بدتر نیست) ، و من به تدریج مجموعه بزرگی از یادداشتهای گیلس را جمع آوری کرد. / p>
– علاقه من به زندگی نامه گیللس ، به اندازه کافی عجیب ، از مطالعه کتاب (در سن 12 سالگی) کتاب خنتوا نشان داده شد. حالا من نظر بدی در مورد آن دارم ، اما بعد آن را خیلی دوست داشتم! p>
این بار با زبانی بسیار ابتدایی ، مناسب برای کودک نوشته شده است – این بار. و البته ، در آن زمان من قبلاً فهمیدم كه گیلس كسی است: من اندازه والدین و اطرافیانش را حداقل در رابطه با او احساس كردم ، و زیاد به حرفهای او گوش دادم ، و پدر در مورد اینكه او چه شخصی است صحبت كرد – فردی شایسته ، متواضع ، با بالاترین انضباط شخصی با نبوغ مطلق آن. p>
با چنین بنیادی – شما می توانید کتاب Khentova را بخوانید ، همه چیز “آنطور که باید” درک می شود. مشکل این است که افرادی که چنین آموزش مقدماتی را ندارند (به عنوان مثال ، بیشتر خوانندگان – تیراژ بسیار زیاد بود) فقط می توانستند ابتدایی بودن را در این رقم ببینند. ناگفته نماند بخشی از خوانندگان که آموزش دیده اند ، اما خلاف ماهیت آن ، در مورد تحقیر عمدی گیللس است که قبلاً انجام شده بود. p>
من اطلاعاتی از کتاب دارم (در آنجا گیلس نشان داده شده است ، تکرار می کنم ، به عمد متواضع است – همه چیز برای او دشوار است ، همه چیز “کار نمی کند”) همراه با دانش قاطعانه که این یک نبوغ است. و با داستان های پاپ ، که شخصاً با او ارتباط برقرار کرده است ، در مورد اینکه چه نوع آدمی است. p>
در اینجا لازم است توضیح دهیم که چنین مشاهداتی برای محیط موسیقی ، که البته خانواده ما به شدت در آن غوطه ور بود ، به چه معناست. نمی خواهم بگویم نوازندگان به ویژه “اشتباه” می کنند. برعکس ، من آنها را با همه عجیب و غریب بسیار دوست دارم. اما هنوز هم ، موسیقیدانان معمولاً عجیب و غریب زیادی دارند که با هر حلقه دیگری خارج از هنر مقایسه می شوند. این امر توسط غیرمعمول بودن استعدادها ، نگاه به زندگی ، ترکیبی از روشنایی و آسیب پذیری افراد هنر تعیین می شود. p>
و در این محیط برای دیدار با شخصی که در اوج نبوغ و شهرت است و در عین حال قادر به بالاتر از همه این “بی نظمی ها” است ، فقط یک معجزه بود. p>
عالی – و نه با هیجان در مورد خود و دستاوردهای خود ، بلکه متواضعانه ، عامدانه از عظمت او کم می کند – من این کتاب هنتووا را اینگونه فهمیدم. ترکیب یک شکل از کمال در هنر و یک ایده آل خاص در زندگی تلفیقی قوی است. p>
با نگاه به جلو ، بلافاصله می گویم: البته ، برای سالهای زیادی در کمبود اطلاعات در مورد گیلس بودم و مجبور بودم حدس های زیادی برای خودم بزنم ، حدس بزنید. p>
وقتی (تقریباً از ابتدای دهه 2000) اطلاعات شروع به ظهور و جمع آوری کرد ، من مجبور شدم بارها و بارها متقاعد شوم: واقعیت هایی که در واقع کشف شدند ، نه تنها شکل گیللس را در چشم من کوچک نمی شمردند ، بلکه جلوه ای از چهره گیللس نداشتند. برعکس ، هر واقعیت از زندگی نامه او ، اقدامات واقعی او حتی بالاتر و روشن تر از آن چیزی بود که می توانستم تصور کنم. p>
سپس ، با بزرگ شدن ، احساس کردم که رفتار مقامات و مطبوعات نسبت به گیلس تا حدودی عجیب است ، به اصطلاح من این را از رفتار پدر و مادرم حس کردم. و آنها هرگز چیزی راجع به این موضوع به من نگفتند. اما در خانواده ای از نوازندگان ممکن است چیزهای زیادی گفته نشود. p>
از لحاظ ظاهری ، همه چیز طبیعی بود – شهرت ، عناوین … و چیزی “درست نیست” ، نوعی درام ، بی عدالتی. این درام با فوت گیلس به فاجعه ای تبدیل شد و او خیلی زود از دنیا رفت. من حتی می ترسیدم که در این مورد با پدرم صحبت کنم ، تا صدمه ای به او نزنم. p>
و از همه مهمتر ، می توانم فرض کنم که خودم شروع به نوشتن مطلبی در مورد گیلس کنم. تمام مدت به نظر من می رسید که بالاخره کسی “بزرگ و باهوش” در مسکو ظاهر می شود و امور را به نظم و عدالت تنظیم می کند. p>
وقتی نام G.B. Gordon به صدا درآمد ، من همه کار کردم تا برای شناختن یکدیگر ، و به او نشان داد – حتی یک مقاله – فقط یادداشت های احساسی او ، یادداشت هایی درباره اندیشیدن در مورد این موضوع. و ناگهان شنیدم: “اینجا شخصی است که در مورد Gilels خواهد نوشت!” p>
بلافاصله مشخص شد که G.B. Gordon در این موضوع بسیار تنها است و به معنای واقعی کلمه به دنبال شخصی است که باتوم را به او منتقل کند – او بود دیگر جوان نیست. من فقط نمی توانستم این باتوم را بگیرم. p>
– النا ، از آنجا که شما به نواختن گیللس ، صدای بی نظیر او توجه کرده اید ، اجازه دهید جزئیات بیشتری در مورد پیانوی وی به عنوان یک ارزش زیباشناختی مستقل و جداگانه با شما صحبت کنیم.
آیا فکر می کنید این لیاقت اولین معلمین او ، جی توکچ و بی رینگبالد است که “دست روی او گذاشتند” ، یا این طبیعت خارق العاده و سخت کوشی خود پیانیست است ، یا ترکیبی از هر دو؟ به عنوان مثال ، شناخته شده است که رقیب ابدی وی S. Richter به طور کلی تقریباً خودآموز بود ، که در کودکی توسط پدرش ، ارگانیست کلیسا در اودسا ، کمی پیانو نواخت …
– ریشتر خودآموخته است ؟ آیا هنوز هم این افسانه گسترده را که توسط G. Neuhaus گفته شده ، باور دارید كه چگونه ریشتر در سن 22 سالگی برای او بازی كرد؟ یک فرد خودآموز نمی تواند چنین پیانیستی داشته باشد. p>
فاجعه برتا رینگبالد p>
– متأسفم ، من سوال شما را کاملاً درک نکردم ، اینطور نبود؟ p> p >
– البته نه نوهاوس تقریباً هر سال به اودسا می آمد و ریچر را از کودکی بسیار خوب می شناخت ، زیرا اغلب به خانه پدرش ، تئوفیلوس ریشتر ، که با او دوست بود ، می آمد و او را بخشی از فرهنگ اروپا نزدیک به خود می دانست. و پس از آن بود که او برای اولین بار بازی خود را شنید ، از پسر خوشحال شد و به درخواست پدرش ، شروع به مشاوره با اسلاوا کوچک کرد ، تقریباً هر ساله در تابستان با او پیانو می آموخت. p>
او برای شکل گیری پیانوی خود کارهای زیادی انجام داد و ، البته ، بر رشد عمومی موسیقی سویتواسلاو تأثیر گذاشت. بنابراین ، می توانیم با اطمینان بگوییم که ریشتر نه تنها از 22 سالگی شاگرد Neuhaus است ، بلکه به عنوان یک پیانیست چیزهای زیادی به او مدیون است. p>
البته این یک عمل منظم نبود – اما این استعداد کاملاً غیر معمول بود. P >
هاینریش نوهاوس: “همه موسیقی های زیبا مانند جمجمه ای در آغوش رافائل مدونا در جمجمه او قرار می گیرند …” p>
– اما چرا Neuhaus هرگز در این باره هیچ کجا صحبت نکرد؟ strong>
– دلیل آن ساده بود: پدر ریشتر ، توفیل دانیلوویچ ، سرکوب شد و مورد اصابت گلوله قرار گرفت. و هرگونه ذکر جلسات در اودسا می تواند نه تنها به Neuhaus بلکه به خود ریشتر آسیب برساند. علاوه بر این ، افسانه ای که به این روش ساخته شده بود ، بر رمز و راز و نبوغ ریشتر تأکید داشت ، که البته Neuhaus بسیار به آن تمایل داشت. p>
یکی دیگر از شهروندان اودسایی ، گیللس ، همان چیزی را می دانست که در واقعیت بود ، او گفت