قبلاً آن را نخوانده اید؟ مطالب < / span>
بنابراین آغاز شد – یک مبارزه آهسته و بی وقفه برای یک حرفه. وارد دانشگاه زندگی واقعی شدم. سالهای 1926 تا 1939 دوره ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان من بود. سالهای 1939 تا 1943 تبدیل به دانشگاه شد. p>
درست است ، در دانشگاه ها ، بهترین حالت ، آنها می آموزند که چگونه تحصیل کنند ، و من قبلاً می دانستم چگونه. اکنون باید مهارت های خود را برای استفاده حرفه ای متناسب کنم. p>
پاول استوس سعی کرد تا در ساحل غربی و سایر مناطق کشور مشغله هایی برای من پیدا کند. او مجریان ارکستر را صدا کرد ، به کارنامه من گفت ، در مورد بررسیهای اجراهای من صحبت کرد و از او پرسید که آیا دوست دارند با من اجرا کنند. هزینه من برای کنسرت در آن زمان دو یا سیصد دلار بود ، نه بیشتر. من هر جا که پیشنهاد شد بازی کردم. p>
ساحل غربی به مدرسه مسافرتی من تبدیل شده است. یاد گرفتم از شادی های کوچک قدردانی شوم ، به عنوان مثال ، وقتی که موفق شدم بلیط را به پایین ، نه بالای صفحه ، در یک قطار بسپارم. اگر من با بتی الکساندر سفر می کردم ، البته قفسه پایینی را از او رها می کردم و از طبقه بالا صعود کردم ، سعی کردم بفهمم چطور لباس هایم را برداشته ، لباس خواب خود را بریزم و کم و بیش راحت باشم ، با وجود این که هیچ فاصله ای بین قفسه و سقف وجود ندارد بیش از هشت اینچ ، و من نیز یک پرونده ویولن با من داشتم. p>
داخل همان گوادانیینی به قیمت شش و نیم هزار دلار بود که لیوتی گلدشتاین به من داد. در میان استادانی که ویولن های بسیار خوبی درست کرده اند ، جیووانی باتیستا گادانیینی ، که در سال 1711 به دنیا آمد و در سال 1786 درگذشت ، یکی دو قدم پایین تر از استرادیواری و گوارنی قرار دارد. گادانیینی من مرکز جهان من بود و من همیشه آن را محکم در دستان خود نگه می کردم هر کجا که می رفتم. و من به هر کجا می رفتم که می خواستم مردم به من گوش دهند و بازی می کنند. p>
هر جا که بازی می کردم ، بررسی ها عالی شد. بعضی اوقات ، در سالهای بعد ، وقتی به خودم اجازه می دادم کمی بی دقتی در بازی داشته باشم ، برخی منتقدین از یادآوری این موضوع دریغ نکردند. با این حال ، من نتوانستم چیزی از آنها یاد بگیرم. دانش خودشان به همین دلیل کافی نبود. آنها فقط می توانند برداشت های روشن از این عملکرد خاص را با من به اشتراک بگذارند ، این همه.
در طول حرفه من ، تعداد قابل توجهی از منتقدین می توانند به طور معقول و مفیدی در مورد هر چیزی بگویند. با این حال ، در آن سالهای اولیه – چطور از هر نظر مثبتی لذت می بردم! p>
در بعضی مواقع با اتوبوس از شهر به شهر دیگر می رفتم و در هتل ها با دو دلار در روز می ماندم. گهگاهی با پل استوس در بیوک خود به استماع هادی ها می رفت. سپس ما نیز از یک شهر به شهر دیگر سفر کردیم. بیوک در شرایط خیلی خوبی نبود – من به یاد می آورم که چگونه هر وقت مجبور شدیم از یک گذرگاه راه آهن عبور کنیم ، سر و صدا کرد.
هر دو ما ، استوس و من برای گوش دادن به کنسرت کریسلر به Philadelphia آمدیم و بعد از آن با هم از سالن کنسرت به هتل رفتیم. شنوندگان ما را در خیابان دنبال کردند و از کرایسلر تشویق کردند که پس از تعویض لباس در هتل ، ما را به یک رستوران آلمانی برد. در آنجا او با لذت غذا خورد – از آنجا که همسرش ، هریت ، با ما نبود – سوپ لاک پشت واقعی ، خرچنگ ، استیک ، دسر. همه اینها با شراب مناسب ، در طول راه توضیح می دهد که چرا باید این یا آن شراب را با این یا آن ظرف سرو کنیم ، در مورد قیمت ها ، سال های برداشت و در عین حال صحبت کردن در مورد همه شادی های زندگی و همچنین در مورد پیوندهای بین موسیقی و ادبیات صحبت کنیم. p>
یک مرد با تحصیلات پدیده ، او فقط از gemutlichkeit وین پرده برداشت. این نیز در ضبط های وی شنیده می شود. در هر یک از آنها می توانید این تایمر طلایی و عسل را بشنوید. او فقط در حدود هفتاد درصد از کمان استفاده می کرد ، بندرت در پایین یا در بالای سطح بازی می کرد. و همچنین او از استفاده از انگشت چهارم بیزار بود ، و اغلب اوقات چیزی در ارتباط با آن بود.
استوس كرایسلر را می شناخت ، احتمالاً حتی مدتی مدیر تور او بود. من با او بازی کردم و او واقعاً مرا تشویق کرد. من هنوز به یاد دارم که او چگونه روی صحنه رفت ، سبیل های خود را بغل کرد ، دم دم خیاطش را صاف کرد ، به سالن با نگاهی خوش اخلاق نگاه کرد ، که با آن ، احتمالاً پدربزرگ معمولاً به اطراف خانواده خود نگاه می کند – و شروع به بازی کرد. او شخص خاصی بود. p>
در سال اول تور ، در 1938-1938 ، فکر می کنم حدود هفده کنسرت داشتم. من به آنجا رفتم که آنها مایل به پرداخت من بودند ، عمدتا به شهرهای کوچک مانند سانتا باربارا ، پالو آلتو یا فرسنو.
در آن زمان ، دو سازمان اصلی کنسرت و یک مدیر مستقل برجسته وجود داشتند. یکی کنسرت Community ، یک شرکت تابعه از شبکه رادیویی کلمبیا بود. آنها کنسرت هایی را در یک و نیم هزار شهر کوچک برگزار کردند. دوم NCAC (شرکت کنسرت ناتیوآنل و شرکت هنرمند) ، شرکت ملی کنسرت هنری ، تابعه رادیو NBC بود. آنها علاوه بر این دو سازمان ، در 900 شهر کنسرت نیز برگزار کردند. p>
علاوه بر این دو سازمان ، یک impresario مستقل عالی دیگر نیز وجود داشت ، Sol Hurok ، که نمایندگان برترانی چون آرتور روباینشتاین ، ماریانا اندرسون ، ایان پیرس و روبرتا پیترز را نمایندگی می کرد. < / p>
9 آوریل 1888 Impresario Saul Hurok متولد شد
NCAC توسط جورج انگلس و ماركس لووین اداره می شد. لوین ، که همه او را مکس صدا می کردند ، یک نیویورکر 100٪ سخت ، و کمی گرمتر از یک کوه یخ ژله ای بود. p>
زاویه ها و لوین تصمیم گرفتند با یوروک همگرو شوند: NCAC به هنرمندان قدرتمندی نیاز داشت که یوروکا ، مشهورترین و موفقترین نوازندگان زمان خود هستند. به نوبه خود ، یوروک به حداکثر دامنه مورد نیاز NCAC نیاز داشت. این ادغام در اوایل سال 1940 انجام شد. p>
در همان سال ، ادغام NCAC و یوروك برای خرید مشاغل خود به پل استوس پیشنهاد دادند: آنها می خواستند كورس دونشیك كوزاكوف و گروه کر ویلای پسران وین را از آن خود كنند. p >
در آن زمان ، استوس قبلاً از شکنندگی موقعیت خود به عنوان یک impresario خسته شده بود ، قادر به ارائه تنها دو تیم مهم. بنابراین ، او با ادغام موافقت کرد و مدیریت خود را به NCAC ، که در آن زمان نوازندگان جدی وجود داشت ، فروخت ، که توسط Yurok از طریق یک شرکت تابعه به نام Yurok Division اداره می شد. در همین زمان ، استوس تنها یک شرط را برای خریداران وضع کرد – NCAC مرا نیز به خود اختصاص خواهد داد. p>
این یک بحث کوچک در مورد اینکه چه کسی به طور خاص با ویولونیست جوان از کالیفرنیا ، NCAC یا یوروک همکاری خواهد کرد ، دنبال شد. یوروک از این واقعیت که یک نوازنده تقریبا ناشناخته به جلسه اوت خود بپیوندد ، ابراز اشتیاق زیادی نکرد ، اما با این وجود او موافقت کرد که با من همکاری کند. استوس به عنوان مدیر تور NCAC در حالی که همچنان به دنبال حرفه من است ، ادامه داد. Hpok همیشه ادعا کرده است که من را کشف کرده است. در حقیقت ، پل استوس مرا به روی او کوبید. نه NCAC و نه یوروك نمی خواستند با من تجارت كنند. من یک اسب تاریک بودم ، یک نوازنده جوان ناشناخته – با استعداد ، بله ، اما افراد با استعدادی بسیاری وجود دارند … و NCAC و یوروک می خواستند موزیسین هایی را بدست آورند که قبلاً موفق بودند. با این حال ، استوس اصرار خود را داشت ، بنابراین من شروع به کار با سول یوروک کردم. p>
در ابتدا ، یوروک به من نشان داد که به یکی از ستاره هایش وصل شده است. به هر مناسبت او به برگزاركنندگان كنسرتهایی كه به او می آمدند می گفت: “من یك پوند از آرتور روبینشتاین یا ماریانا اندرسون به شما می دهم ، اما تنها در صورت گرفتن سه اونس اسحاق استرن.” بله ، اینگونه شروع می شود! بعضی از افراد شروع کردند! p>
من شروع کردم به دیدار با بسیاری از نوازندگان و هادی ها ، اما من هنوز در لیگ جزئی بودم. یکی از برداشتهایی که از آن زمان دارم ، تمرین مجدد کنسرت ویولن چایکوفسکی با ارکستر فیلارمونیک نیویورک بود. هدایت شده توسط آرتور رودزینسکی. این کنسرت حدود چهل دقیقه طول می کشد ، اما مجری در تمرین فقط هجده دقیقه وقت به من داد. بنابراین غالباً از افراد تازه وارد استقبال می شود ، گویی می خواهند بگویند: “او خوش شانس است که او حتی در اینجا است. بگذارید او هرطور که اتفاق می افتد بازی کند ، ما در پایان با هم جمع می شویم. “ p>
شنوندگان در شهرهای کوچک این فرصت را پیدا کردند تا با استعدادترین موسیقی دانانی را که هرگز نشنیده بودند ، اگر برای Civic Conserts بداند ، بشنوند. در تور ، که شامل حدود 25 کنسرت در هر فصل بود ، من هفت بار در شهرهایی بازی کردم که کوچکتر از دوبوک ، آیووا بودند. p>
در طی این سال ها یاد گرفتم که چگونه با مردم رفتار کنم ، و از آنجا که من همیشه واقعاً دوستانه بودم ، دوستان من ، دوستان واقعی شدند. بسیاری از کسانی که در آن زمان با آنها ملاقات کردم ، وقتی برگشتم به شهرشان ، بیش از یک یا دو بار دوباره ملاقات کردم. شبکه ای از دوستان.
ادامه یابد
ترجمه شده توسط بوریس لیفانوفسکی