در 19 آوریل 2023، کنسرتی به یاد رهبر ارکستر میخائیل یوروفسکی در سالن بزرگ کنسرواتوار مسکو برگزار شد.
… عبارت «آیا می توان آرزوی بهار را داشت؟!» – نه عنوان یادداشت های مربوط به کنسرت گذشته. این یک آهنگ از یک آهنگ زیبا است که مهمترین رابطه را با این کنسرت خاص در سالن بزرگ کنسرواتوار مسکو دارد. چرا؟ بعداً به این سؤال پاسخ خواهم داد، اما فعلاً به کنسرت می پردازیم.
برنامه از لحاظ خوبی جذاب بود: سه شاهکار موسیقی از آهنگسازان بسیار متفاوت از کشورهای مختلف: روسیه، ایالات متحده آمریکا و اتریش. نام نویسندگان با صدای بلند معروف است، همه آنها کلاسیک واقعی هستند. ژانرها نیز بسیار متفاوت، اما به شدت جذاب هستند. به طور خلاصه، تماشاگران دسته دسته به کنسرت ریختند و از “بلیت اضافی” رنج بردند. مخاطب – حیله گر است، می داند به دنبال چه چیزی است. بنابراین او رفت و کار درست را انجام داد …
و قبلاً بیرون بهار بود و ذکر آن در برنامه کنسرت مناسب بود، اما نه، در کنسرت آوازی وجود نداشت، فقط در ارائه ملودی-ارکستری یکی از قطعات بسیار محبوب کنسرت بود. برنامه مثل این…
در تریبون ارکستر سمفونیک آکادمیک دولتی مشهور روسیه به نام E.F. Svetlanov یک رهبر برجسته ، استاد دیمیتری یوروفسکی ایستاده بود. تماشاگران اجراهای او را دوست دارند. و در کنسرت های او سالن معمولا پر است. این بار هم همینطور بود.
در ابتدای کنسرت، شعر سمفونیک راخمانینف “جزیره مردگان” (1909) اجرا شد. سرگئی واسیلیویچ به شدت تحت تأثیر نقاشی آرنولد بوکلین نمادگرای سوئیسی قرار گرفت و راخمانینوف تصمیم گرفت از این تأثیر تصویری بسیار قوی عبور نکند …
همه چیز غم انگیز است. و یک جزیره کوچک، یا بهتر است بگوییم، کوچک، پر از سرو غول پیکر غم انگیز. اطراف – صخره های تاریک بلند – مکانی برای آرامش کسانی که زمانی زندگی می کردند. قایق به این جزیره نزدیک می شود. ظاهراً دو نفری که در آن نشسته اند تابوت را حمل می کنند. خبره ها و تحسین کنندگان این تصویر گفتند که پاروزن شارون است که همانطور که یونانیان باستان می گفتند ارواح مردگان را به هادس ، پادشاهی زیرزمینی مردگان منتقل می کند. دور تاریکی، انعکاس های سیاه، “آه های” عجیب رودخانه سیاه زیر پاروها. و ناگهان یک ملودی فوق العاده زیبا شنیده می شود.
ملودی به آرامی، بسیار آهسته توسعه می یابد و در فورتیسیمو به اوج خیره کننده ای می رسد. و سرود قرون وسطایی Dies irae متولد می شود – یادآوری آخرین داوری. ویولن های شوم، بوق های وحشتناکی. به معنای واقعی کلمه برای یک ثانیه، این تم سبک و لطیف زندگی بر روی ابوا به صدا در می آید. و دوباره – امواج سنگین، تاریکی، بدون زندگی …
لازم به ذکر است که همه دوستداران موسیقی با این نقاشی از راخمانینوف ابراز همدردی نمی کنند. نه تنها بازی کردن او آسان نیست. گوش دادن به او آسان نیست. و دقیقاً مانند آن ، دیمیتری یوروفسکی اتفاق افتاد ، می توان گفت ، معجزه ای رخ داد: “جزیره مردگان” در بالاترین سطح مهارت به نظر می رسید (تسلط به عبارت دشوار قابل توجه بود). در خلوص خاص سبک، عمیق ترین تنش عصبی، درد برای یک شخص، برای بسیاری از افرادی که با همان قایق نزدیک یک جزیره کوچک برده شده اند. من مجذوب متقاعد کننده بودن تفسیر، غوطه ور شدن در فکر، بیان قوی، جریان صدای خیره کننده شدم.
صادقانه بگویم، من شخصاً کمتر از همه معتقد بودم که اجرای “جزیره مردگان” افتتاحیه قدرتمندی برای من در کنسرت باشد. با این حال شاید کار اصلی کنسرتو برای من همین پارتیتور بود. شاید نه به طور کامل.
آشنایی من با کنسرتو ویولن سل توسط آهنگساز بسیار با استعداد آمریکایی ساموئل باربر، که تنها از موسیقی درخشان او، آداجیو برای زهی، می شناختم، کم قدرتی نداشت. یادگیری این قطعه برای من جدید (1945) بسیار جالب بود، به خصوص که توسط نوازنده عالی ویولن سل الکساندر رام اجرا شد.
سنت های رمانتیسیسم ذاتی باربر به وضوح در این اثر متجلی است، عناصر نئوکلاسیک و جاز آمریکایی نیز در اینجا گنجانده شده است. اساس ملودیک کنسرتو نمیتوانست شنونده را مجذوب خود کند، که تنها در سالهای آخر موسیقیهای باربر مانند کنسرتوهای پیانو و ویولن را تشخیص داد. رام کنسرتو درجه یک را نواخت. حضار هم از او و هم از ارکستر ظریف، خوش خلق و رسا، که سزاوار بالاترین ستایش بود، خوشحال شدند. همه گروهها در سطح بالایی بودند و من میخواستم دستهای «حکم» رهبر ارکستر را دنبال کنم و دنبال کنم.
و سرانجام نوبت به آن “آهنگ” رسید که نامی را به نت های مربوط به کنسرت در کل داد. این خط از چرخه آهنگ های گوستاو مالر به نام آهنگ های یک شاگرد مسافر است. ممکن است کاملاً منطقی به من اعتراض شود: آواز چه ربطی به آن دارد، اگر در مورد سمفونی صحبت می کنیم، در مورد سمفونی اول (1888)، زمانی که مالر بیست و هشت ساله بود و در ابتدا این اثر نام داشت. “تیتان”! متعاقباً، نویسنده این عنوان را حذف کرد و معتقد بود که این عنوان دقیقاً سمفونی را مشخص نمی کند و حتی عموم را گمراه می کند.
تاکید بر این نکته بسیار مهم است که این فقط موسیقی زیبایی خارق العاده نیست، بلکه تضاد خلوص اخلاقی احساس با واقعیت ریاکارانه، ساده لوحی و بی هنری را با پیچیدگی ریاکارانه آشکار می کند. در کتاب مالر که در گارد جوان منتشر شده است، به ویژگی بسیار مهمی اشاره شده است:
“در چهار بخش سمفونی، برای اولین بار، آن حوزه های فیگوراتیو که بعداً به سمفونی مالر تبدیل خواهند شد، نشان داده شده است: بت های شبانی، ژانر، گروتسک غم انگیز، برخورد دراماتیک و غلبه بر آن…”
لازم بود در مورد سمفونی اول مالر مفصل بنویسم، اما… راستش را بخواهید، قسمت اول سمفونی یا بهتر است بگوییم نیمی از قسمت اول تا حدودی اذیت شدم: کند بود و ببخشید. کمی علف هرز در صدا با این حال ، این ادعاها که از شمارش لحن آلمانی ناشی می شود ، به سرعت ترک کردند و (من نمی توانم کلمات را پیدا کنم!) به ملودی باورنکردنی موضوع اصلی موسیقی – همان آهنگ از چرخه آوازی – داد. بگذارید حرف های او را به شما یادآوری کنم:
«خورشید بر فراز زمین طلوع کرده است.
شبنم روی چمن ها می درخشد.
فنچ با صدای بلند برای من فریاد می زند: “تو چه شده؟ ..
مگر می شود حسرت بهار را داشت؟!»
و تمام ایرادات جزئی ناپدید می شوند، ذوب می شوند و موسیقی – هر چهار قسمت – ما را همراه با قهرمان جوان در فراز و نشیب های مختلف زندگی اش هدایت می کند و بر آن کابوس وحشتناک قسمت سوم – “راهپیمایی تشییع جنازه به شیوه کالوت” غلبه می کند. (“حیوانات شکارچی را دفن می کنند”)، به یک پایان قدرتمند می رسد، جایی که مضمون رنج، “مبارزه، مقاومت در برابر سرنوشت” در بیان جنون آمیز حرکت به صدا در می آید و سمفونی با موضوع شگفت انگیز طبیعت که باز شد به پایان می رسد. این شاهکار و قهرمان با این وجود “هماهنگی معنوی و معنای وجود خود را می یابد” …
من یک نقاش ناامید هستم. برای من، هر جذابیت ارکسترها به موسیقی او لحظه ای از شادی واقعی است. در میان چیزهای دیگر، من همچنین یک nitpick هستم (هیچ کاری نمی توان کرد!). اما نمی توانم بگویم که تصمیم ارکستر سوتلانوف و رهبر ارکستر دیمیتری یوروفسکی به این موسیقی شگفت انگیز بسیار قانع کننده بود. بدیهی است که ارکستر (من مدتهاست که این را می شناسم) مالر را نیز بسیار دوست دارد، اگرچه عضوی از “نقاشان” نیست.
ناتالیا لاگینا
راستی: