دبلیوامسال همه به آن فکر کرده اند: آیا فرار به یک کابین در جنگل ، ارتباط دوباره با طبیعت ، تغذیه خود و انگیزه های خلاقانه ما خوب نیست؟ هشتمین آلبوم استودیویی تیلور سوئیفت چنین کابینی را به وجود آورد – جایی بین یک داستان قبل از خواب Headspace و یک نقاشی باب راس – که احساس می کند از وقایع جهانی تاخیر برخوردار است.
در اواخر ژوئیه با هشدار کمی منتشر شد ، فولکلور در حین قفل بین لس آنجلس و نیویورک و با تولید از راه دور توسط آرون دسنر از ملی پوشان و جک آنتونوف ضبط شد. تصاویر کلبه ای توسط یک کمپین بازاریابی به همان اندازه نا آرام و دلپذیر موسیقی خود ظاهر شده است. اما گریزی که ارائه می دهد بسیار واقعی است. با چند اشاره به شرایط موجود ، زندگی در دنیای عاشقانه محکوم به نوجوانی ، ژاکت کش باف پشمی و زنانی فریبنده و فریبنده که از کفش پاشنه بلند غیر ممکن استفاده می کنند ، زندگی می کند.
هر آلبوم Swift همراه با یک داستان و زیبایی شناسی مربوطه است – براق و پیچیده در سال 1989 ، گوتیک و خطرناک برای Reputation ، با رنگ پاستل و مثبت از Lover. این بار ، داستان در مورد بازگشت ترانه سرا به اصول اولیه با آلبومی از folksy electronica بود ، پالت رنگ یک رنگ تک سلیقه ای. این پروژه تا حدی همان صدای عالی موسیقی دان مرد را دنبال می كرد – كه در جستجوی اصالت كاملاً به جنگل می رفت – با این وجود سوئیفت هرگز نیازی به ادعای خوب ترانه سرايي خود نداشته است ، كه از ابتداي نوجواني خود بخش اصلي برندش است. در عوض ، یک سال از تاریخ لغو تور به او اجازه داد تا آلبومی بدون نیاز به در نظر گرفتن صندلی های خون دماغ کند ، نتیجه ای دست نخورده ، عاشقانه و آراسته با ملودی های جذاب.
سوئیفت همیشه توانسته است تنها با چند کلمه لحظات صمیمی و کوچک را ثبت کند. فولکلور تمرکز خود را از روابط شخصی وی به شخصیت های خیالی گسترش می دهد و دامنه احساسی و روایی را گسترش می دهد. (ممکن است آلبوم دیگری در مورد “پسر لندنی” او ، بازیگر جو الوین خسته کننده باشد.) آخرین سلسله بزرگ آمریکایی ، در مورد ربیکا هارکنیس ، جامعه اجتماعی قرن بیستم ، یک داستان کوتاه کاملاً مستقل از خود است: واضح ، سرخ ، تأثیرگذار. دور شدن از آهنگ های بیوگرافی واضح تر ، باعث می شود که جدول زمانی به هم بخورد ، همانطور که در حافظه فرد می گذرد: در کنار آهنگ های مربوط به امتحانات غیرقانونی در اتاق های مجلل ، آهنگ های بهم پیوسته Cardigan ، August و Betty در دنیایی از خانه ها و اسکیت بورد تنظیم شده اند. با جارو کردن ، ملودرام با رنگ آمیزی لانا دل ری ، آهنگ ها را در کنار درون نگری ، اعتماد به نفس و حسرت ، با غنای جدید آواز خواندن ، عمیق تر می کند.
گاهی اوقات ، واقعیت به کابین چوبی نفوذ می کند. نیمه دوم آلبوم سرعت را پایین می آورد ، مراقبه تر ، حتی تاریک می شود. Epiphany به لحظات پایانی زندگی یک شخص نگاه می کند: “دختر فلانی ، مادر شخصی / حالا دستت را از طریق پلاستیک نگه می دارد” ، سوئیفت با آواز خواندن ، تجربیات پدربزرگش در جنگ جهانی دوم را با تجربیات تصور شده یک کارگر بهداشت در طی همه گیر آمیخته است. و هنگامی که شعرهای او فراتر از انتقام جویی که اخیراً علامت تجاری وی بوده است ، برای بررسی پویایی خشم ، غیرممکن است که به فکر جنگ حقوقی او برای به دست آوردن مالکیت فروشگاه خود نباشید ، یادآوری این که حتی با استعدادترین زنان در موسیقی هنوز در برابر هوی و هوس مردان قدرتمند آسیب پذیر است. “فکر کردی من می توانم به آن چه بگویم؟ / آیا عقرب هنگام مقابله به عقب ، نیش می زند؟ ” او بر روی زن دیوانه آواز می خواند. “قبل از اینکه من مدنیت را یاد بگیرم / قبلاً به شدت جیغ می کشیدم” ، به زیبایی فریبنده هفت می گوید.
چه در یک کابین در جنگل باشید و چه در اتاق نشیمن خود حبس شده اید ، افکار امسال بلندتر و معمولتر از حد معمول احساس شده است. فولکلور یک لحظه سکون را در تلاطم پیدا کرد و حتی تاریک ترین کارهای را به چیزی درخشان و زیبا تبدیل کرد.