موزیکال های جشنواره ماسک طلایی مخاطب را به دهه بیست قرن بیستم می برد. دو نمایش مربوط به آن زمان در نمایش جشنواره شرکت می کنند: “گتسبی بزرگ” از نووسیبیرسک (تئاتر موزیکال) و “سه رفیق” از پرم (تئاتر-تئاتر).
“گتسبی بزرگ“، اجرای بر اساس رمان اسکات فیتزجرالد – داستانی در مورد این واقعیت است که ثروتمندان نیز گریه می کنند. و در مورد این واقعیت است که خوشبختی در پول نیست. همه چیز اینجا کاملا مادی است و در عین حال شبیه سراب است.
“و ما خواب خود را نخواهیم دید”
قهرمانان آواز می خوانند
یک قلابباز عاشق، وسواس گذشته – یا بدتر از آن، گتسبی – در دل آدم عاشقانهای است (“من یک اراذل میبینم، نه پادشاه نیویورک”). عشق سر خالی و بامزه دیزی (“با تجربه، ناامید”). شوهر عملی و بدبین او، تام، نیز فقیر نیست. همیشه مست میرتل، معشوقه تام، ملکه تعمیر خودرو. شوهر حسود او یک قاتل است. جیر جیر مفت خورها، مهمانان در پذیرایی های غنی. جوینده حقیقت (او راوی هم هست)، نیک عینکی، تنها کسی که در این دنیای سلولوئید می توان به او اعتماد کرد.
واضح است که موسیقی موزیکال ها به وضوح به عصر “نسل گمشده” پاسخ می دهد. انگیزه های جاز – این طرف و آن طرف – در موسیقی ولادیمیر باسکین که جاز را به ملودرام تبدیل کرد (که لازم است، اما ملودرام کاملاً عادی است) پیچ و تاب می یابد. به عنوان مثال، چارلستون، همیشه در جای خود است، یکپارچهسازی بامزه زیبا. یا نقوشی از «بانوی زیبای من». گروه کر موثر با رقص در مورد نیویورک در آغاز.
نور “در حال اجرا” برادوی با قدرت و با جزئیات ساخته شد: ایرینا وتورنیکوا برای این کار نامزد “ماسک” شد. فضای داخلی سفید خانههای ثروتمندان، سیاهها جهنم کارگاه، قرمزها لباس مهمانان گرم شده با شراب است. پوسترهایی از دوران پری میسون وجود دارد. ماشینها در اطراف صحنه حرکت میکنند، تماشاگران در نزدیکی بار در حال تماشای ستاره مهمان لالوئیس آرمسترانگ هستند، چوب لباسی با دهها پیراهن گتسبی که با قهرمانان میرقصد، برگهای نخل از پر ساخته شده است، “لیوانهای” رایگان شامپاین – نصف اندازه یک شخص – معروف است که به دهان حریص سر می زند.
نیک متفکرانه سنگریزه ها را به خلیجی خیالی پرتاب می کند. طلا به رویاهای طلایی تبدیل می شود. جامعهای خوشرفتار با احساسات ساده زندگی میکند و در یک موزیکال بهعنوان یک برادوی کمکلاس زندگی میکند.
طرح بسیار واضح بیان شده است: کارگردان ناتالیا ایندیکینا اولین کسی نیست که گتسبی را روی صحنه می برد. شخصی (و بیهوده، اما اگر بخواهید …) نمایشنامه را به عنوان داستان فروپاشی رویای بدنام آمریکایی می خواند. کسی (و این هم به ایده و هم به نتیجه نزدیکتر است) تاریخچه احساسات گیج کننده را می بیند.
“خودم را گرفتم که فکر می کنم این روسی ترین رمان است. یک رویا وجود دارد و انسان به خاطر آن دست به هر کاری می زند. همه ما آن داستان های چراغ سبز را داشته ایم. و من آن را داشتم، تا زمانی که نور اشاره به یک فانوس زنگ زده تبدیل شد،
– نویسنده ابیات موزیکال کنستانتین روبینسکی گفت. اما این مانع نمیشود که کارگردان این جمله مادام گوچی را به خاطر بیاورد: من ترجیح میدهم در رولزرویس گریه کنم تا اینکه روی دوچرخه بخندم. ظاهراً ولفشیم گانگستر نیز همینطور فکر می کند (“اعمال خاص، کارت، پول، دو بشکه وجود دارد”)، که در نمایشنامه به شکل یک عدد آشکارا درج شده است و شایستگی های کمیک مجری، الکساندر ویسکربنتسف را نشان می دهد. .
در مورد تکنوازان، آنا استاوسکایا (دیزی)، الکساندر کریوکوف (گتسبی)، نیکیتا وروبیوف (نیک) و همه افراد دیگر کاملاً رنگارنگ کار می کنند، هر کدام به روش خود.
“سه رفیق” – اجرای مربوط به دهه بیست، همانطور که بود، از طرف دیگر، از جمله – و سمت اقیانوس. ثروتمندان آنجا هستند، فقیرها اینجا هستند. آنجا – “من نگرانی های شما را دوست دارم” (اگر داستان گتسبی را به عنوان یک تمثیل نمی خوانید)، در اینجا – حوادث به قلب نزدیک تر است. اما این همچنین در مورد شتاب زمان (موضوع اتومبیل های مسابقه ای) و در مورد جستجوی معنای زندگی بین دو جنگ است.
اینگونه است که همه امروز اثر رمارک را درک میکنند که در نوشتن رمان نمیدانست که جنگ جهانی دوم نزدیک است، او در مورد اول تأمل کرد.
موزیکال پرمین که توسط بوریس میلگرام روی صحنه می رود، دراماتورژی بسیار عجیبی دارد. سه رفیق در سرنوشت سربازان سابق خط مقدم تنها آغاز یک داستان عاشقانه هستند. در یک نمایشگاه طولانی به طور خلاصه از زندگی شخصیت ها صحبت می شود، این تقریباً کل عمل اول است، یک تغییر پویا در تصویر وجود دارد، اغلب با پایان های پاره شده. راهزنان و ساقی ها، همسایه ها و مشتریان، روسپی ها و خانم ها، قفل سازان و مسابقه دهندگان، طوفان داران و رهگذران. حتی یکی دو روح از کسانی که در جنگ جان باختند، هم رفقا.\
نقشهای از موقعیتها و موقعیتها در پسزمینه میزهای کافهها، بشکههای بنزین و مسابقات اتومبیل رانی سوسو میزند. اوا میلگرام از پت میگوید که نتیجه «نوعی کتاب کمیک» است. اما به شدت پرجمعیت، به معنای تئاتری. اگرچه بسیاری از شخصیت های گذرا بسیار رنگارنگ هستند، زیرا آنها به خوبی بازی می کنند.
گروه با اطمینان بر ژانر موسیقی تسلط یافتند. در چشمک زدن دراماتیک، فضایی از وجود مشروط به وجود می آید. یک عدد خوب “دختر دوست ما” است، زمانی که دو رفیق به شوخی جایگزین سومی غایب در قرار ملاقات با پت می شوند.
در عمل دوم، عملاً هیچ رفیقی وجود ندارد، زیرا عمل مرثیهای بدون عجله به شدت دامنهاش را محدود میکند. به عشق تلخ پت و راب (الکساندر گونچاروک) اختصاص دارد. در اینجا همه چیز به آرامی اتفاق می افتد، و بیشتر در نزدیکی تخت و روی تخت قهرمان بیمار. در محاصره بیماران دیگر.
من یک بررسی نسبتا دقیق در شبکه های اجتماعی خواندم: این
“داستان میمی از La bohème، بنا به دلایلی طبق گفته Remarque.”
اضافه کنم که این داستانی است که به «کوه جادویی» نوشته توماس مان اشاره دارد. آسایشگاه سلی سفید استریل در کوهستان، بیهودگی امید و تلاش برای یافتن آن: جشنی در زمان “طاعون”.
کسانی که می گویند «وقتی موزیکال تماشا می کنی، می خواهی رمان بخوانی» اشتباه می کنند: شاید بخواهی، اما برای درک عمل، بهتر است رمان را از قبل بدانی. بدون این، بسیاری از برخوردهای عمل اول خوانده نمی شود. حتی این واقعیت (با قضاوت بر اساس اظهارات تماشاگران در آنترام) که شخصیتی به نام کارل، یک هولیگان عجیب و غریب چرمی، کلاه گیس سفید، عینک تیره و زنجیر گوت، یا پانک یا دوچرخه سوار، کارل است، ماشین مورد علاقه رفقای او
با این حال، نکته ای وجود دارد: در یک کافه، کارل ده لیتر بنزین سفارش می دهد و آن را از یک قوطی، مانند یک کوکتل، از طریق نی می نوشد. که یک لوله است. برای این نقش، آلبرت ماکاروف بازیگر و خواننده به شایستگی نامزد جایزه “نقاب ها” در نامزدی “نقش مکمل” شد.
از مزیت های اصلی اجرا برای من صحنه نگاری، لباس و موسیقی است. نور دیگری (الکساندر سیواف). طراح صحنه، Zinovy Margolin، به ویژه، در پسزمینه یک جاده عمودی چشمگیر (هیچکس نمیداند به کجا منتهی میشود) ترتیب داد که در آن اتومبیلها سوار میشوند، و یک قایق عمودی با پاروها، که در آن پت هنوز سالم آواز میخواند. آپوتئوز شادی قهرمانان (سایت تئاتر:
سه خودروی قدیمی آلمانی دهه 1930 (مرسدس بنز، بیامو 326، اوپل سوپر سیکس) را خواهید دید که از نظر طراحی… بخشی جدایی ناپذیر از طراحی صحنه نمایش هستند. متخصصان مسکو آنها را در سراسر کشور جستجو کردند و با دقت آنها را بازسازی کردند.
اولگا شایشملاشویلی، نویسنده این لباس، مد یک قرن پیش را به طرق مختلف هم به عنوان وینتیج نمایشی و هم به عنوان یک پوسته طبیعی سکونت ارائه کرد. ما نکاتی از چاپلین و مارلین دیتریش را می بینیم. با وجود این واقعیت که راب، شخصیت اصلی، شلوار جین مدرن می پوشد.
آهنگساز یوگنی زاگوت با موفقیت از انگیزه های دهه بیست، همه این بلوزها، سوئینگ ها و رگتایم ها عبور کرد. ترانه کارل «فقط خودم را هجوم میبرم و بر لبه پرتگاه میروم» تماشاگران را به وجد میآورد. نوازندگان با کلارینت و ساکسیفون در اطراف صحنه در میان شخصیت ها پرسه می زنند، ترومبون در پنجره زمزمه می کند، موسیقی تنها در گودال ارکستر نیست.
رهبر ارکستر تاتیانا وینوگرادوا ماهرانه و جذاب همه اینها را در یک کل جمع می کند. اعداد قسمت اول و بوم دوم، اگرچه روشن است (هر خروجی یک ضربه بالقوه است)، اما در هاله ای از اضطراب فرو رفته است. “گذشته ترسناک است، اما آینده ترسناک است.” سخنان پایانی پت –
“من متوجه یک چیز بسیار مهم شدم. بهتر است وقتی میخواهی زندگی کنی بمیری تا آنقدر زندگی کنی که بخواهی بمیری.»
– می تواند ترسناک باشد اما چه باید کرد.
مایا کریلوا
راستی: