در کنسرت موسیقی استراوینسکی دو نمایش جهانی اجرا شد.
این یک شب از چرخه “همه استراوینسکی” بود که در انجمن فیلارمونیک مسکو تحت نظارت موسیقی شناس و میزبان دائمی یاروسلاو تیموفیف برگزار شد. این چرخه برای هفت سال طراحی شده است، که همانطور که نویسنده پروژه اشاره کرد، در شرایط فعلی معادل یک طلسم برای آینده است.
ارکستر ملی جوانان روسیه توسط فیلیپ چیژفسکی رهبری می شد. گروه کر آکادمیک روسیه به نام یورلوف آواز خواند.
کنسرت پایانی این فصل شامل کارهای اولیه آهنگساز بود که به ندرت اجرا شده بود: کانتاتا “چهره ستاره” بر روی آیات بالمونت و “دو شعر از پل ورلن” برای باریتون و ارکستر.. “موسیقی ناشناخته، فراموش شده، بی قرار.” تیموفیف گفت. به علاوه موسیقی محبوب باله “Petrushka”. سخنران یادآور شد که آنچه که همه اینها را متحد می کند، فینال های آرام، بدون آپوتئوز و حملات ارکستر است.
این اثر که خود گروه کر نام کانتات را اعلام می کند به دبوسی تقدیم شده است. فرانسوی با کنایه پاسخ داد: چنین موسیقی را می توان در جایی در سیریوس یا آلدباران اجرا کرد.
“و در مورد زمین فروتن ما، تحقق این امر در ورطه گم می شود.”
و همینطور هم شد “صورت ستاره” تا سال 1939 بازی نکرد و در روسیه – تا سال 1982.
تیموفیف گفت که استراوینسکی در بالمونت به محتوای آیه در مورد موجودی مهیب از مرتبه بالاتر علاقه مند نبود، بلکه به صدای ناب نوشتن کلمات که مهمتر از معنی است علاقه داشت.
“در اطراف او رعد و برق در ابرهای خشمگین شکسته درخشید،
و هفت ستاره طلایی مانند شمع در برابر او سوختند.
آهنگساز دامنه کیهانی اکشن را در هفت دقیقه موسیقی فشرده کرد. این پرحرفی فلسفی اسکریابین نیست. اما هنگام گوش دادن، به نظر می رسد که مواد موسیقایی – به طور بالقوه – حداقل برای یک ساعت اینجا هستند: ایده ترکیب سه گانه اصلی و فرعی بسیار پربار است، فراخوانی صداهای کر بسیار دشوار است.
ترمولوی آرام اولیه ویولنهای همصدا به سرعت در یک رعد عرفانی رنگی محو میشود تا در حلقهای از برنجی که بهشدت به کار رفته در تعجبهای کوتاه منفجر شود. اما در نهایت، همه چیز به لرزه می افتد، وحشت ناشناخته در یک ارکستر بزرگ، به عنوان یک جمله، در وسط جمله به پایان می رسد. چیژفسکی به وضوح بر این موضوع تأکید کرد.
“دو شعر از پل ورلن” با کلمات ترجمه روسی نوشته شده است و همچنین با دبوسی مرتبط است که ایده های موسیقی او در اینجا به وضوح قابل شنیدن است. تیموفیف اظهارات مشکوک آصفیف را نقل کرد:
“موسیقی برای پاریس توسط یک دانش آموز خجالتی.”
نکته اصلی حتی این نیست، بلکه کنجکاوی کوتاه استراوینسکی در مورد مضمون “انحطاط” تزئینی مرثیه ای (یک سرگرمی مورد علاقه عصر نقره) است. با مقایسه دو متن ورلن – در مورد قدرت عشق جوان («ای ساعت رویاها!») و تنهایی بدون آرزو در دوران پیری («رویاهای غم انگیز روحم را به بند انداختند») – می توان آنچه را تیموفیف «تسطیح کنتراست» نامید شنید: شبانه و لالایی در یک کلید . دمیتری چبلیکوف باریتون سعی کرد به سطح برسد.
مجموعه جداگانه ای از ساخته های فراموش شده از چیزهایی که استراوینسکی به عنوان افزوده یا ویرایش اپرای خونشچینا نوشته بود، تشکیل شده بود. این آریا شاکلویتی، برای او، در سال 1913، استراوینسکی کلاویه موسورگسکی را به دستور سرگئی دیاگیلف تنظیم کرد و (چون موسورگسکی اپرا را تمام نکرد) گروه کر پایانی اسکماسی ها، که ایگور فدوروویچ با مضامین موسورگسکی و انشقاق واقعی ایجاد کرد.
هر دو چیز نه چندان دور توسط مجری، زمانی که او در حال نوشتن پایان نامه خود در مورد استراوینسکی و مطالعه مقالات آهنگساز در بازل بود، بازسازی شد. بر اساس نتایج مطالعه قطعات و طرح ها، به این نتیجه رسید که نسخه به دست آمده 90 درصد دقت دارد. ریناکتور ده سال منتظر لحظه اعدام بود.
“این یک کار جالب از یک مرمتگر است”
سوتلانا ساونکو موسیقی شناس می گوید،
“پشت همه راه حل های ارکستر مواد آرشیوی است که برای اولین بار به طور کامل مطالعه شده و توسط یاروسلاو تیموفیف عمومی شده است.
در این زمینه آریا شاکلویتی به ویژه قابل توجه است. نسخه بازسازی شده آن اساساً با نسخه های شناخته شده ریمسکی-کورساکوف و بعداً شوستاکوویچ متفاوت است: همراهی ارکستر استراوینسکی از ملودی مجلسی و آرام است، سازهای بادی بسیار کم استفاده می شوند و در پایان فقط بال زدن ملودی است. رشته ها باقی می ماند
این موضوع در گروه کر پایانی اسکیزماها که توسط استراوینسکی بر اساس دست نوشته موسورگسکی نوشته شده است نیز قابل توجه است (همانطور که می دانید، خونشچینا پایان نویسنده ندارد).
در اینجا استراوینسکی همان سلف را داشت، معلمش ریمسکی-کورساکوف، و دانش آموز راه حلی کاملاً متفاوت از او پیشنهاد کرد. پس از رسیدن به اوج خود، آتش جهانی خودسوزی فروکش می کند و دنیای خاکی را به صدای زنگ های خداحافظی می سپارد. این گزینه است که اخیراً اغلب توسط مدیران خوانشچینا انتخاب شده است (اولین بار توسط کلودیو آبادو در سال 1989 احیا شد).
اما ارکستراسیون نویسنده گروه کر استراوینسکی از بین رفته است و هر بار باید مشکل صدای ساز پایانی را به هر طریقی حل کرد. بر اساس طرحهای استراوینسکی، ترمیم تیموفیف میتواند کمکی جدی در کار روی تولیدات آتی اپرای بزرگ باشد.
راول همچنین با خووانشچینا کار کرد، زیرا او به موسیقی موسورگسکی نزدیک بود که به عنوان یک مبتکر موسیقی، در اروپای قرن بیستم مورد تحسین قرار گرفت. اما دیاگیلف استراوینسکی را ترجیح داد. او آریا یک کلاهبردار و رذل دو چهره را که از نظر ذهنی نگران وطن رنج کشیده است، تنظیم کرد. به شیوه ی نوحه ی مراقبه ای حل می شود و گویی با لحن زیرین به صدا در می آید، زیرا در کنار کمانداران خفته خوانده می شود. فقط در فینال یک گریه می آید.
در مورد گروه کر، این درست است: اگر قبلاً، گویی، غرش شعله و تعصب امید به دنیایی دیگر را می شنیدیم، در نهایت در استراوینسکی، ناپدید شدن را می شنویم: عزیمتی ناب به بهشت. . تیموفیف به یاد می آورد که ناقوس مرگ به یک لالایی تبدیل می شود. بعد از تشدید عصبیت، خاموش شدن پیزیکاتوهای آهسته کنترباس ها، آه های سوزان ویولن ها، و همه چیز تمام شد. به این ترتیب بود که با اصلاح صدای شفاف، رهبر ارکستر چیژفسکی و کلیسای یورلوف موسیقی و آواز را تفسیر کردند.
“جعفری”، همانطور که تیموفیف به یاد می آورد ، او سرنوشت خوشی دارد. به هر حال، این امتیاز میانگین طلایی بین The Firebird است که در آن تأثیرات ریمسکی-کورساکوف هنوز قوی است و کاملاً آوانگارد The Rite of Spring.
تصادفی نبود که پسر ریمسکی-کورساکوف خشمگین شد: آنها می گویند سیوخ روسی، طعم دار با عطر فرانسوی. اما این موسیقی بر اساس فولکلور،
“از سنت رشد می کند و غل و زنجیر خود را می زند.”
تیموفیف میگوید مردم و عروسکهای باله بهنظر میآیند جای خود را عوض میکنند: طبق قوانین کارناوال، عروسکها زنده هستند و مردم عروسک هستند. تراژدی مرد کوچک، سنتی در فرهنگ روسیه نیز وجود دارد. و همچنین مثلث عشق سنتی، که در آن کشمکش به قدمت دنیاست: پتروشکای عصبی و لرزان، بالرین پوچ و احمق را دوست دارد، و او قدرت وحشیانه مردانه رقیب خود را ترجیح می دهد. همه اینها بیان شده است.
تیموفیف گفت رئالیسم و سوررئالیسم، تئاتر تجربه و تئاتر اجرا، همه با هم. برای انتقال وکتورهای مختلف به یک کلاژ نیاز دارید. صداهای موسیقی حیاتی، بدون «ساختارهای زیبا» (به نظر می رسد مانند یک لحاف تکه تکه شده یا گویی دستگیره یک گیرنده رادیویی را می چرخانید، تکه هایی از اترهای مختلف را می گیرید) که در چند صدایی ناهماهنگ صداها در هم می آمیزند. از روستا و شهر، به شخصیت های زنده تبدیل می شوند. شما فوراً متوجه خواهید شد که یک خرس سنگین با غرفه ای در یک نمایشگاه پا می زند، وقتی عروسک ها تکان می خورند و تاکسی های جسور می رقصند، وقتی پتروشکا پس از مرگ مشت خود را برای شکنجه گرانش تکان می دهد.
به گفته سخنران، ارکستر در اینجا باید شبیه یک بالالایکا بزرگ باشد. اما صدای چیژفسکی متفاوت بود. یک درام جدی از اختلاف از زیر پادگان بهشت - با تأکید بر تکه تکه شدن انگیزه ها – درخشید. شخصیت رقص بسیاری از قسمت ها حفظ شد، اما قابل فهم بودن چند ریتم و سختی لهجه های “پاره” “باللایکا” را به چیزی که اصلاً سرگرم کننده نبود تبدیل کرد. نسبتا ترسناک
چیژفسکی فتنه را حفظ کرد: برای او غیرقابل پیش بینی بودن تضادها به منصه ظهور رسید، زمانی که نمی دانید از چه زاویه ای این یا آن ساز ناگهان به بیرون می پرد یا یک حمله ارکستری ظاهر می شود. بازیهای تیمبر، زمانی که مثلاً دو کورنت با کنتراباسون، سه ترومبون و یک توبا باس آبدار و متفاوت مینوازند، سه کلارینت با بیس کلارینت همکاری میکنند و سلستا با پیانو مخالفت میکند و با یک انگیزه «نواختن با مواد» بر دیگری سوار شده است، اثر پیچیدگی داد.
ارکستر یادآور شد که در این تمثیل همه چیز برای سرگرمی است و همه چیز جدی است. همانطور که در زندگی.
مایا کریلوا
راستی: