در مرکز آواز اپرای گالینا ویشنفسکایا ، فاوست چارلز گونود دوباره بازی می شود.
این خواننده بزرگ روسی اظهار داشت:
فاوست یکی از زیباترین و دوست داشتنی ترین اپراها است ، شاهکاری که اکنون اغلب در رپرتوار تئاترهای روسیه دیده نمی شود. چراغانی چون کوزلوفسکی ، شپیلر ، ریزن ، پیروگوف ، ایوان پتروف و البته شالیاپین بزرگ ، مفیستوفل ، در آن درخشیدند.
موسیقی شگفت انگیز ، لیبرتو فوق العاده ، نقش های فوق العاده برای بازیگران. “
ویشنفسکایا خود در سال 1962 برای اولین بار در تئاتر بولشوی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (در آن زمان محصول جدید بوریس خایکین ، روبن سیمونوف و وادیم ریندین) از مارگاریتا آواز خواند – در حال حاضر در جایگاه نخست وزیر بی چون و چرای تئاتر ، با عنوان هنرمند مردم و پس از پیروزی در اپرا متروپولیتن نیویورک …
فاوست به سومین تولیدات مرکز آواز اوپرا تبدیل شد ، به ویژه برای فارغ التحصیلی اولین گروه دانش آموزانی که از دو سال اختصاص یافته در یک م institutionسسه آموزشی جدید ایجاد شده در سال 2002 فارغ التحصیل شدند – نوعی موسسه برای آموزش پیشرفته آوازخوانان.
اولین بار در سال 2004 توسط گالینا پاولوونا آماده شد ، كه با احترام با شاهكار گونود رفتار می كرد: خواندن آن نمی تواند در این نسخه كتاب واقعاً واقع بینانه باشد. اگرچه در تئاتر آموزشی به چیز دیگری نیاز است ، خصوصاً اینکه در سراسر روسیه تفسیرهای مبهم کافی از این اثر وجود دارد؟
چند سال قبل از نمایش ، یک اثر تکان دهنده توسط کارگردانان فرانسوی در تئاتر استانیسلاوسکی و نمیروویچ-دانچنکو در مرکز سازماندهی مرکزی ظاهر شد ، در طول شانزده سال گذشته این اپرا در خانه های اپرای سن پترزبورگ (اپرای ماریینسکی و سن پترزبورگ) ، مسکو (اپرای نوایا) ظاهر شد ) ، چلیابینسک ، اوفا ، روستوف روی دون – تقریباً در همه جا خوانش ها با رادیکالیسم تفکر کارگردان و دور بودن از معانی اصلی لیبرتو متمایز می شد.
نمایش برتر سال 2020 از یک سو ، از سرگیری تولید 2004 است که در آن مناظر ، لباس ها و روحیه یک خوانش سنتی و محترمانه از طرح حفظ می شود. از طرف دیگر ، نسخه به روز شده نیز تفاوت قابل توجهی با کار شانزده سال پیش دارد ، بنابراین می توان آن را حداقل نسخه جدیدی از اجرای قدیمی دانست ، اگر کلاً اثر جدیدی نیست.
اصلی ترین کار ، تهیه نقشه ویدئویی با شکوه توسط Evgeny Gololobov است ، که جعبه صحنه را تزئین می کند ، قبلا فقط با چهار قوس گوتیک و لوازم جانبی متوسط ساخته شده بود ، و تصور بصری را به طرز چشمگیری افزایش می داد: به لطف آن ، با سرعت ، سهولت و طبیعی بودن سینمایی ، شخصیت ها از یک مرحله به یک مرحله منتقل می شوند دیگری و میزانسن های کارگردان نیکولای آندروسوف منطقی تر و موجه تر به نظر می رسند.
بقیه کارکردها کاملاً قابل تشخیص است. لباس های رنگارنگ تاریخی یولیا کوپریانوا و صحنه نویسی سختگیرانه آلا کوژنکووا خلق و خوی بیننده را تعیین می کند – همه چیز واضح و قابل تشخیص ، از نظر زیبایی شناسی و مناسب است.
نور متفکر کنستانتین روژکوف ، درج های رقص کوچک (مشخص است که شب معروف Walpurgis در این نسخه نیست) توسط نیکولای آندروسوف و ویتالی ویگوزوف ، صدای پس زمینه گروه کر از پشت پرده (به هیچ وجه در شرایط سالن کوچک مرکز سازماندهی مرکزی کم نور است) ، به طوری که در معبد و زندان بسیار ارگانیک است نقاشی ها و به طور شگفت آور قابل قبول در دیگران ، که در آن صحنه های توده ای در اصل فرض گرفته شده است (گروه سرود نیکیتا میخائیلوف) – همه چیز به یک تصویر هماهنگ از یک خوانش واضح ، کمی تعلیمی ، اما البته رسیدن به هدف اصلی می افزاید – جای خود را به صدای موسیقی عالی Gounod می دهد.
او واقعاً عالی است. اسنب زیبایی شناسی مدرن که در مورد بهترین اپرای کلاسیک فرانسوی صحبت می کنند مطمئناً به یاد خواهند داشت که از رمان بزرگ گوته ، آهنگساز بهمراه آزادیخواهان خود باربیه و کاره فقط یک خط عاشقانه گرفت ، عمق فلسفی نبوغ آلمانی را نادیده گرفت ، و به طور کلی اپرا با رمان برابر نیست و بنابراین بسیار پایین تر از او
اپرا واقعاً با رمان برابر نیست – و با تعریفی که دارد نمی تواند با آن برابر باشد: هیچ کس هنوز موفق نشده است ، و با این وجود کسی که سعی کرده است ماتدون های بزرگ ادبی را در چارچوب اپرا فشرده کند ، به عنوان یک قاعده ، در طول مسیر دچار یک فاجعه بی رحمانه شد.
این اپرا قوانین خاص خود را دارد و گونود آنها را به خوبی درک کرده است ، بنابراین او فقط خط غنایی را در قسمت اول فاجعه در نظر گرفت – و با چنان قدرت ، طراوت و رسا بودن در نمره را مجسم می کند که حتی پس از یک و نیم قرن موسیقی “فاوست” را شکار و لذت می بخشد زیبایی و رسا بودن
علی رغم این واقعیت که اپرا با برش های قابل توجهی در مرکز اجرا می شود ، کاملاً ممكن است با عظمت و زیبایی موسیقی گونود عجین شود: همه مهمترین ها ، به ویژه زیبایی آوازی موسیقی حفظ شده است و درام موسیقی منطق خود را از دست نمی دهد. ارکستر TsOP به سرپرستی Yaroslav Tkalenko به نظر صلاحیت می رسد و بدون الهام نیست ، لکه های کوچک هوا را ایجاد نمی کند ، اما همراهی با خوانندگان بسیار جالب ، ظریف ، ماهرانه به نظر می رسد.
صداها از نظر ارائه صدا به عنوان مثال ، از نظر ساخت معماری صوتی کل (که همیشه انجام آن در سالن کوچکی از مرکز همیشه آسان نیست) و همچنین در اصل ، همانطور که می گویند ، دارای اولویت هستند: بازیگر-خواننده همیشه در پیش زمینه است.
صدابرداران از این کارت کارت به روش های مختلفی استفاده می کنند – به دلیل استعداد و مهارت هایی که قبلاً کسب کرده اند.
فارغ التحصیلان سال های گذشته که چندین فصل در خانه های اپرای حرفه ای پایتخت آواز می خوانند ، برای سه قسمت اصلی به نمایش برتر دعوت شدند. دیدنی ترین قسمت مفیستوفل توسط الکسی تیخومیروف از هلیکون خوانده می شود – او همچنین آن را در اولین نمایش 2004 اجرا کرد: این نقش بسیار عالی انجام شد ، با توجه به جزئیات ، اما در عین حال با یک ضربه بزرگ ، بیش از آنکه برای یک اپرا به طور کلی مناسب باشد و به ویژه برای چنین کاریزماتیک خاص.
حالات صورت ، حرکات ، حالت ها ، توانایی پوشیدن کت و شلوار پیچیده (استفاده از خرقه عظیم شیطان به هیچ وجه آسان نیست) ، طبیعی بودن در استفاده از سلاح ، لهجه های دقیق – همه کارها کاملاً انجام می شود. آوازهای این هنرمند نیز خوب است – صدای روشن و قدرتمندی کاملاً مشخصه ارباب تاریکی است و مهارت حرفه ای به هنرمند این امکان را می دهد تا جنبه های نه چندان مناسب ساز خود را تراز کند.
اکاترینا پترووا از نوایا اپرا معلوم شد که رهبر بی چون و چرای اوست: مارگاریتا او تأثیرگذار و شاعرانه است ، و صدای قوی خواننده ، حتی در کل دامنه ، با اوج های پایدار و روشن ، می تواند نه تنها با اعتماد به نفس ، بلکه ملایم و ظریف باشد.
اما برای استانیسلاو مستووی از همین تئاتر ، نقش شخصیت عنوان چندان مناسب نیست: تنور موستووی ، که در رپرتوار روسی و مدرن به طرز قانع کننده ای به نظر می رسد ، ویژگی های لازم برای چنین بخش غنایی شیکی را ندارد. علاوه بر این ، در هنگام اجرا ، خواننده بارها و بارها با استفاده از حرفه ای بودن خود ، مشکلات فنی را تجربه کرد که با موفقیت آنها را پشت سر گذاشت ، اما اجرای او هرگز به درخشش مطلوب نرسید.
از نوجوانان مرکز ، من ورونیکا ارشوا را بسیار دوست داشتم ، که سیبل را با صراحت و مهارت می خواند ، که توانست زیبایی تن و صدای او را نشان دهد ، در حالی که روی یک صدا متمرکز نبود ، اما نقش را فراموش نمی کرد.
اما آندری دودین (والنتین) نسبتاً ناامید شد – صدای خوش صدای باریتون او پنهان کردن مشکلات فنی قابل توجه علم صدا را امکان پذیر نمی کند: صدا آزادانه جریان نمی یابد ، گیره های مختلف احساس می شود.
مادینا خامزینا (مارتا) و آرتیم بوریسنکو (واگنر) با اعتماد به نفس در بازی های کوچک عملکرد خوبی داشتند: اولی نیز متقاعد کننده بازی کرد ، و تصویری بسیار رنگارنگ از یک زن بورژوازی ایجاد کرد که در وسایل خود بی تفاوت است.
الكساندر ماتوسویچ