داستان گیلیان گیلبرت بهعنوان یک موسیقیدان – همراه با زنان نادیدهای که برای Factory Records کار میکردند، خیلی قبل از اینکه این لیبل در سال 1983 با Blue Monday از New Order به یک هیجان تبدیل شود، شروع شد. گیلیان گیتار و کلیدها را یاد گرفت، گهگاهی روی صحنه با جوی دیویژن می نواخت و بعداً به عضویت New Order درآمد – به استفن موریس، برنارد سامنر و پیتر هوک پیوست. غم انگیز مرگ ایان کورتیس در سال 1980.
با همه آشنا شدم [in New Order] و مدیر، راب [Gretton]. این مدیر بود که وقتی ایان فوت کرد، پیشنهاد داد که خواننده دیگری را بیاورند، که آنها نمی خواستند انجام دهند. سرانجام گفت: “چرا کسی را وارد نمی کنی که هیچ کس فکر نمی کرد او را بیاورند؟”
به خصوص زن بودن، فکر می کنم ایده جذابی بود. من واقعاً چیز زیادی در مورد ترانه سرایی نمی دانستم، بنابراین کمی دلهره آور بود، و آنها مرا “شاگرد” صدا می کردند. فکر میکردم آهنگنویسی را به من یاد بدهند، اما هر چه بیشتر با آهنگسازی آشنا شدم، بیشتر میتوانم این کار را انجام دهم. وقتی از من خواسته شد که به New Order بپیوندم، در کالج استوکپورت بودم و طراحی گرافیک انجام می دادم. من یک سال آنجا بودم، و فکر کردم، “نمی توانم از مادر و پدرم بپرسم که آیا می توانم با این گروه بروم.” فکر میکردم هرگز اجازه نمیدهند بروم، اما غافلگیرم کردند.
به نظر یک رویا بود، واقعا. یک رویا به حقیقت می پیوندد. من کمی ترسیده بودم زیرا آنها آشکارا ترانه سرایی می کردند و من اصلا نمی توانستم کیبورد بزنم و فکر می کردم فقط گیتار بزنم. اما آنها گفتند، “خب، ما چند قطعه صفحه کلید داریم.” بنابراین، من اندام بونتمپی خواهرم را بیرون آوردم. او در موسیقی بسیار خوب است، در یک گروه برنجی بود و کلارینت می نواخت. او می توانست همه چیز را انجام دهد. او خیلی جمی است. و او در مدرسه نیز واقعاً خوب است. من فقط گیتار می زدم – عمویم به من یاد می داد و ما این کار را در آخر هفته ها که در منچستر پیش آنها می ماندم انجام می دادیم. اما من آن ارگ Bontempi را گرفتم و تمام آهنگ هایی را که New Order قبلاً قبل از پیوستنم نوشته بودند، یاد گرفتم.
فقط استفن در مورد موسیقی می دانست زیرا او درام درس می خواند، اما برنارد و هوکی خودآموخته بودند، بنابراین آنها سبک خاص خود را داشتند. فکر میکردم اگر درس بخوانم، ممکن است همه چیز را خراب کند، اما در نهایت ابتدا پیانو را انجام دادم و این کار را با مادرم انجام دادم و او این کار را دوست داشت. من باید در مورد خواندن موسیقی و انجام کلیدها یاد بگیرم. بنابراین، وقتی به New Order برگشتم، بارنی چنین گفت: “من نمی توانم صدایم را به اندازه کافی بلند کنم – می توانید کلید را تغییر دهید؟” می دانستم چه کار کنم.
ایده این بود که من را به بازی وادار کنند [1981 debut single] این مراسم چون پایان آهنگ های Joy Division بود. بنابراین من با مارتین وارد شدم [Hannett, Joy Division producer]و من نمی توانستم باور کنم که چگونه او باعث شد بارها و بارها همان چیزی را بازی کنی. اما پس از آن، زمانی که برای انجام به لندن رفتیم [debut album] Movement، من فکر میکنم که او واقعاً اهل تولید New Order نبود. فکر میکنم او به نوعی به این فکر افتاد که “خب، این اولین رکورد آنهاست و با مرگ ایان…” فکر میکنم کار کردن با ما برای او سخت بود، اما فکر میکردم هر کاری که انجام داد فوقالعاده بود.
هنگامی که ما در حال ضبط Movement بودیم، شورش های بریکستون در خارج از استودیو در جریان بود، و این بسیار ترسناک بود. می توانستی تمام صداها را بشنوی. طبقه دوم بودیم. از پنجره ها نگاه می کردی و می توانستی این همه شورش را ببینی و بشنوی. این پس زمینه جنبش بود، رفتن به لندن برای ضبط بعد از اینکه کمی در منچستر کار کرده بودیم.
به یاد دارم که در Age of Consent دو نت روی آن خط بیس زدم [from New Order’s second album Power, Corruption and Lies in 1982] و من خیلی راضی بودم چون عادت داشتیم همه چیز را در چهار آهنگ ضبط کنیم. مرباهایمان را ضبط میکردیم که همینطور کار میکردیم. این جم ها به این معنی بود که همه به یکباره در استودیوی تمرین ما بازی می کردند، کاری که هوکی دوست داشت انجام دهد. بنابراین، فکر میکنم این یکی از اولین لحظات من در «اوه، من دو یادداشت انجام دادهام!» بود. مثل این بود که “اوه، جیلیان، آنجا چه بازی کردی؟” من یک C و یک F گفتم، و او مانند “اوه.” و سپس همه چیز از آنجا بلند شد. برنارد دوست نداشت در اتاقهای تمرین آواز بخواند، بنابراین اغلب اوقات در کنسرت کلمات را گیر میکرد و فقط با یک پل میآمد، و بعد دوباره به کنسرت گوش میدادیم و کلمات را انتخاب میکردیم. میخواستم به استودیو بروم – تکههایی از تمام اشعار را انتخاب میکردیم و سپس شکافهای از دست رفته را مینوشتیم.
عاشق Vigilantes [on New Order’s third album, 1985’s Low-Life] کمی در مورد جنگ در فالکلند بود، نوعی آهنگ کانتری و وسترن ما، و یکی دیگر که در آن خط بیس آهنگ را اجرا کردم – یکی از اولین کارهای واقعی من در ترانه سرایی. بوسه کامل [on Low-Life] کمی شبیه دوشنبه آبی بود، جایی که ما فقط تمام قطعاتی را که دوست داشتیم به هم چسباندیم. ما یک شبیه ساز خریدیم و قورباغه ها را روی آن قرار دادیم. استفان قورباغه ها را انجام داد. ما در Fine Time که در آلبوم دیگری بود، گوسفند گذاشتیم [1989’s Technique]. ما دوست داشتیم با آن بازی کنیم.
خرده فرهنگ [also from Low-Life] یکی از آن آهنگهای شبانه بود که به دلیل اینکه ما تا دیروقت در حال پارازیت بودیم، به وجود آمد. این کلوپ های فتیش که شروع شده بود مثل پوست دو [in London’s Soho]، در ساعت 4 صبح باز شد، بنابراین اگر تازه در استودیو به پایان رسیده بودید، آنها تنها مکانهایی بودند که می توانید در آن زمان بروید. من در آن صحنه نبودم، یا به هر حال فکر نمی کنم. بارنی و هوکی شاید بودند! هوکی در آن زمان چکمه هایش را پوشیده بود، یک شلوار جین دم اسبی و چرمی و تی شرت های بند. ما روزنامه نگاری را می شناختیم که ما را به همه این باشگاه ها می برد. یادم میآید که او با شلاق وارد استودیو شد، زیرا او همه ما را بیرون میبرد، و یک ژاکت کرست گوشتی داشت و بارنی را با شلاق تعقیب میکرد. خیلی خندهدار بود چون واضح است که فکر میکردی هوکی و او سوار میشوند، اما من فکر میکنم که او با بارنی که در این کار نبود و هنوز شلوارک سفید کوچکش را میپوشید، بیشتر رابطه داشت. اما این آلبومی بود که در آن شب ها زیاد کار می کردیم، تاریک بود و گاهی اوقات ترسناک، و فکر می کنم این در آهنگ ها منعکس شد. و زمستان بود – همیشه تاریک و سرد بود. بنابراین وقتی به ایبیزا رفتیم، تغییر آب و هوا واقعاً در Technique ظاهر می شود.
من و استفن [the couple married in 1994] از آن زمان تاکنون دو رکورد انجام داده اند [as duo the Other Two, in 1993 and 1999] و مقدار زیادی موسیقی برای تلویزیون. ما متوجه شدیم که قرار دادن همه چیز در لپتاپها به جای استفاده از دستگاههای نوار آسانتر است – میتوانیم آنها را برش دهیم و جابهجا کنیم. با یک کامپیوتر، میتوانید صداهای مصنوعی زیادی دریافت کنید، اما من هنوز هم دوست دارم بگویم که یک نوازنده چند ساز هستم. من دوست دارم سعی کنم کمی از همه چیز را انجام دهم. من حتی آواز خواندن را امتحان کرده ام، که به نظرم بسیار شرم آور بود. فکر نمیکنم وقتی من و استفن دو تای دیگر را انجام دادیم، شانسی برای حضور در Top of the Pops نداشتیم. تک آهنگ اصلی ما Tasty Fish نام داشت و ترسناک بود زیرا استفن گفت: “اوه، ممکن است وارد 40 تاپ برتر شویم!” اگر این اتفاق بیفتد، شما باید به Top of the Pops بروید، و من فکر کردم، “من از خواندن در استودیو بدم نمی آید، اما مطمئناً قرار نیست جلوی مردم بخوانم!” خوشبختانه ما نتوانستیم به جمع 40 تیم برتر راه پیدا کنیم، بنابراین نجات پیدا کردم.
این مرد یک بار آمد که داشت دیگ را تعمیر می کرد و گفت: “اوه، عشق می دانی رئیس کجاست؟” گفتم: “من رئیس هستم.” همیشه خیلی از معمولی ها وجود داشت: “اوه، تو خواننده ای؟” نه، من خواننده نیستم، ساز میزنم. اما من هرگز آن را نگرفتم [sexism] در Factory Records، و من فکر میکنم که خیلی به راب مربوط میشود. راب دید داشت و دید بزرگی برای New Order داشت. او واقعاً به ما اعتقاد داشت و بسیار باهوش بود و من هرگز احساس نمی کردم که یک فرد خارجی هستم. هیچوقت چیزی در مورد آدمهای ماچو وجود نداشت. ما همه یکی بودیم، و من با هیچ کس فرقی نداشتم، و کل Factory همینطور بود. خانم های زیادی در کارخانه بودند که به اندازه خودشان خوب می دادند. هرگز ما و آنها نبودیم – همه فقط یک خانواده بزرگ بود. دختران زیادی در آنجا بودند [affiliated nightclub] Hacienda که در را می دویدند، دخترانی که کارهای بزرگ انجام می دادند. شاید به رسمیت شناخته نشدن نام، اما انجام کارهای واقعا بزرگ.
خیلی خوب بود که این همه زن برای Factory کار میکردند، زیرا در آن روزها، در بیشتر صنایع دیگر، هنوز کشور بنی هیل بود، با جوکهای مادرشوهر و مردانی که زنان را مسخره میکردند. سایر شرکت های ضبط اینطور بودند، اما Factory نه. یادم می آید زمانی که کارخانه سقوط کرد [in 1992]، ما به اطراف شرکت های ضبط در لندن رفتیم و اساساً توسط هیئت مدیره آنها مصاحبه کردیم. در یکی از آنها، من واقعاً احساس کوچکی می کردم زیرا یکی به من گفت: “جاه طلبی هایت چیست؟ خودت را در حال انجام چه کاری می بینی؟» و من گفتم: “نوشتن برای نظم جدید” و تمام اتاق از خنده منفجر شد. مثل این بود که “شما؟ برای نظم جدید بنویسی؟» انگار یه شوخی بزرگ بود در آن لحظه، احساس میکردم راه طولانی را طی کردهام و کسی نیستم که بتوانم به آن بخندم.